گاه آدم، خود آدم، عشق است. بودنش عشق است.
رفتن و نگاه کردنش عشق است. دست و قلبش عشق است.
در تو عشق میجوشد، بی آنکه ردش را بشناسی.
بی آنکه بدانی از کجا در تو پیدا شده، روییده.
شاید نخواهی هم. شاید هم بخواهی و ندانی. نتوانی که بدانی.
برچسبها: محموددولت آبادی , عشق
تاريخ : پنجشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۹ | 18:3 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |