✈2★در امتدادک🍃♥️🍃ــمهتاب🍂🧡💙🍂وچه👤

🦋🪁🌳✰فراموش نکنیدکه سپاسگزار باشید.هر روز(حوالی خدا)☀️♡

✈2★در امتدادک🍃♥️🍃ــمهتاب🍂🧡💙🍂وچه👤 | 🌿دل نوشته

🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊
✈2★در امتدادک🍃♥️🍃ــمهتاب🍂🧡💙🍂وچه👤 🦋🪁🌳✰فراموش نکنیدکه سپاسگزار باشید.هر روز(حوالی خدا)☀️♡

و عشقت...

و عشقت...

بخاری نفتی قدیمی مادر بزرگ

بیش تر اشکم را در می آورد

تا گرمم کند

(محسن بيگي)

از مجموعه در دست چاپ بنام داركوب/ انتشارات نصيرا

+بعضی چیزها رو میخونی یاد یه خاطره از گذشته میفتی تو بچگی

پیت آتیش که چقدر چشم مارو بادودش سوزاند:)))الان که بهش فکر میکنم

ساعت ها دور این آتیش می نشستیم وفقط برای اینکه با بچه های کوچه دور هم باشیم

چقدر دلمون خوش بود........خداروشکر بزرگی خوبی رو تجربه نکردم..ولی کودکی خوبی 

داشتم:))))))))))))))


موضوعات مرتبط: 🌿دل نوشته
برچسب‌ها: محسن بیگی , عشق

تاريخ : چهارشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۸ | 22:11 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

همه ی ما روزهای بد داریم

همه ی ما روزهای بد داریم ،
اما چیزی که درسته ؛
اینه که هیچ ابری
اونقدر تیره نیست
که آفتاب نتونه از بین
اون بتابه!

 


موضوعات مرتبط: 🌿دل نوشته
برچسب‌ها: مثبت

💚✨ادامه مطلب✨💚
تاريخ : دوشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۸ | 17:14 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

حرف دل

آن یار کز او خانه ما جای پری بود

سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود

دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش

بیچاره ندانست که یارش سفری بود

تنها نه ز راز دل من پرده برافتاد

تا بود فلک شیوه او پرده دری بود

منظور خردمند من آن ماه که او را

با حسن ادب شیوه صاحب نظری بود

از چنگ منش اختر بدمهر به در برد

آری چه کنم دولت دور قمری بود

عذری بنه ای دل که تو درویشی و او را

در مملکت حسن سر تاجوری بود

اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت

باقی همه بی‌حاصلی و بی‌خبری بود

خوش بود لب آب و گل و سبزه و نسرین

افسوس که آن گنج روان رهگذری بود

خود را بکش ای بلبل از این رشک که گل را

با باد صبا وقت سحر جلوه گری بود

هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ

از یمن دعای شب و ورد سحری بود


موضوعات مرتبط: 🌿دل نوشته
برچسب‌ها: حافظ

تاريخ : شنبه ۳ آذر ۱۳۹۷ | 10:18 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

یادش بخیر1

1545

حدود یک ماه دیگه میشه 8سال این وبلاگ دایر و برقرار ...:))

یادمه..دنبال یه مطلبی می گشتم..تو گوگل..که یه سایت باز کردم..

که حذف شده بود..و نوشته بود ..فکر کنم..وبلاگ بسازید

و ما هم کلیک کردیم و ادامه دادیم و شروع شد..یادمه بعدازظهر گرم تیرماه

بود..که داشتم شعر فریدون مشیری بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم رو

می خواندم..و یه وبلاگ هم اون موقع یادم می خواندم که اولش در امتداد.بود.

.که اینها در کنارهم شد در امتداد کوچه مهتاب...

ادامه دارد:))))))))))))))


موضوعات مرتبط: 🌿دل نوشته
برچسب‌ها: نوستالوژی

تاريخ : دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۷ | 12:11 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

بازهم صبر می خواهم2/2

1337

 


موضوعات مرتبط: 🌿دل نوشته

تاريخ : یکشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۷ | 15:41 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

دلنوشته

گاهی که به گذشته نگاه می کنی

می بینی زندگی خوب بوده ولی افتضاح

خوب از اینکه در مقابل سختی ها و بحرانی ها وبیماری ها

خوب صبوری کردی.و افتضاح از این که حالا نمیدانی چه خاکی بر سرت

کنی.:))


موضوعات مرتبط: 🌿دل نوشته

تاريخ : شنبه ۴ آذر ۱۳۹۶ | 9:47 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |
.: Weblog Themes By SlideTheme :.