
یکی از علمای معروف شهر اصفهان در یادداشت های خود می گوید:
یکی از شب ها در خواب به من الهام شد تا به فرد محترمی از
اهالی شهراصفهان که نام او را نیاورده مبلغ 45000 تومان بدهم،
و در صبح روز دوم در انجام آنچه در خواب به من دستور داده شده بود
متحیر شدم که آیا آنچه را که در خواب درک نموده بودم صحیح بوده یا خیر؟
از مقدار اندوخته خود نیز بی خبر بودم..وقتی آنها را شمردم
45000تومان بود و به دکان آن مرد محترم رفتم(من او را می شناختم وی
صاحب دکان کوچکی بود)آنجا دونفر را در مقابل دکانش دیدم
در اولین فرصتی که یافتم به صاحب دکان گفتم:
با تو کاری دارم،تقاضا دارم با من به مکانی بیایی
و سریع باز گردیم..او را به مسجدالنبی واقع در خیابان "جی" بردم..
کارگران وبنایان در مسجد مشغول تعمیر بودند..در یکی از گوشه های مسجد
رو به قبله نشستیم،به او گفتم:به من امر شده غم وغصه و مشکلی
را که هم اکنون در آن به سر می بری از تو برطرف کنم
از تو می خواهم مشکلت را برایم بازگو کنی،به او بسیار اصرار کردم
لیکن از گفتن سرباز زد،سرانجام مبلغ را به وی دادم...ولی مقدار آن را به او
نگفتم .مرد گریان شد و گفت:من مبلغ 45000تومان مقروضم..
نذر کردم هرروز صبح به مدت چهل روز بعد از نماز صبح زیارت عاشورا بخوانم
و امروز آخرین آن را خواندم..
+یک هدیه:سعی کنیم هرروز زیارت عاشورا را بخوانیم تاثیراتش
را در زندگی به وضوح خواهیم دید.
موضوعات مرتبط: 🌿هدیه ، 🌿🌿درس اخلاق
برچسبها: تفکر