همهچیز میگذرد،
چون ردّی بر آب
که پیش از دیدن،
در بلعیدنِ موجی خاموش
گم میشود.
نامها، خاطرهها، پیوندها
همه چون سایههایی لرزان
در غبار زمان
پراکنده میشوند.
میماند فقط تنهایی،
کشتیِ شکستهای
که بر دریای بینقشه سرگردان است؛
نه راهی برای رسیدن دارد،
نه وزنی برای سقوط.
چوبهای پوسیدهاش
به زبان سکوت
فروپاشی را روایت میکنند،
و هر ترک دیوارش
دهانیست
که حقیقت را زمزمه میکند:
هیچ ساحلی وجود ندارد.
تنهایی،
نه پناه است، نه دشمن؛
هستیِ عریان است،
بینقاب، بیامید، بیفرار.
و در تلاطم بیپایان دریا
میآموزی:
جاودانگی،
چیزی جز ادامهی همین ویرانی نیست،
که خود را
بیوقفه
تکرار میکند.
راضیه هاشمی
برچسبها: راضیه هاشمی
تاريخ : پنجشنبه ۳ مهر ۱۴۰۴ | 11:50 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |