عشقم
تو تعریفِ دوبارهی زندگی هستی،
بعد از تمامِ روزهای بیرنگ.
من از دوریت
به خانهای متروک تبدیل شدهام؛
پنجرههایش بسته،
و هر نسیمی که میوزد،
فقط بوی جای خالیِ تو را
با خود میآورد.
این دلتنگی،
نه یک حس، که یک جغرافیاست؛
مرزهایش تویی،
و پایتختش، حسرتِ یک آغوش.
اما عشقِ من به تو...
عشق من یک رودخانه نیست که به دریا بریزد و تمام شود،
**عشقِ من اقیانوسی است**
که هر لحظه،
از تمامِ سلولهای من سرچشمه میگیرد.
تو ریتمِ خواب و بیداریِ منی،
تو نقطهی ثقلِ جهانی هستی
که من در آن میچرخم.
اگر نباشی،
زمان میایستد،
رنگها میمیرند،
و خورشید،
فقط یک لامپِ سوخته در آسمان است.
دوست داشتنِ تو
یک انتخاب نبود،
یک سرنوشت بود
که مرا از تمامِ خودم تهی کرد
تا فقط از **تو** پر شوم.
من از تو مینویسم،
از تو نفس میکشم،
و تنها آرزویم این است:
در هر لحظه،
و در هر جای این زمین،
قلبِ تو بداند که
تمامِ سهمِ من از هستی،
چشمهای توست.
من در تو، تو در من
و این عمیقترین و کاملترین تعریفِ
دوست داشتن است.
علی یوسفی
برچسبها: علی یوسفی