چشمانت،
پنجرهای ترکخوردهست؛
دریا،
بیپایان،
از شکافِ شیشهاش میگذرد.
ابرها
در عمقِ آن،
بیصدا پناه میگیرند
اشکهایت،
باران نیستند
رقصِ بطریِ خیالیست
در لنگرگاه غروب؛
ماه
در هر قطره
خاموشترین ساز خود را مینوازد.
لبهایت،
ساحل نیستند؛
فانوسیاند در طوفان
که جرأتِ شعله ندارد.
سکوتت
بر سطحِ نیلوفر میلغزد،
و گلبرگها
در سایهاش غرق میشوند.
زمان،
چون موج،
حلقهحلقه بازمیآید،
و نامِ مرا
بر لب میکشد.
نگاهت،
فانوسِ مهتاب است،
و من،
در شعلههایش به پرواز میآیم،
و در بادهایِ خیال
گم میشوم.
تورج آریا
برچسبها: تورج آریا , پنجره
تاريخ : سه شنبه ۲۹ مهر ۱۴۰۴ | 10:44 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

