چه وضعیه؟
هی میری، میای؟
از چِشام میافتی، به چشمم میای
یه روز شدی تسکین، یه روز خودِ زخم
غیرقابلِ پیشبینی، خاموش و مبهم
نه میتونم برگردم، نه طاقتِ موندن هست
تو نقطهی تردیدم؛ نه عشق، نه پایانی هست
تمومِ اعتمادم، شده خطِ باطلِ خودم
خودم مقصر بودم، خودم شدم قاتلِ خودم
این از تو، این از زندگیم…
وسطِ گریههام، چه ساده میخندی به سادگیم
من موندم و بٌغضی که تو چمدونِ دلم چپوندم
خاطراتِ تو رو،
مثلِ کفتراز بومِ گریههای بیصدا پروندم
تو رفتی و دنیا از رنگوبو افتاد
غریب شده هر چی که قبلاً شوق داشت
تو رفتی و بعد از تو، بارون نمیباره
دل، تو حسرتِ آغوشِ تو میسوزه، میباره
یه عمره با یادِ تو خو کردم وٌ غصه خوردم
تو رو با یکی دیگه دیدم، دلسرد شدم، مُردم
رفتی وٌ سهم ِ من از تو، فقط خیالِ تو شد
یه عکسِ تار و یه حسِ محالِ تو شد
با جایِ خالیت درد و دلها کردم
بخشیدمت… نشستم، هی برات دعا کردم
آرزو حاجی طاهروردی
برچسبها: آرزوحاجی طاهروردی

