باد،
از شانهات گذشت،
و چنار
در قامت تو خم شد
انگار زمان
به احترامِ طلوع موهایت
سر به خاک نهاد.
ترنمِ تو،
در گلویم شکفت،
نه صدا،
که عطری از حرفهای ناگفته،
سقف دل را لمس کرد
و باران را به گریه واداشت.
شیروانی چکه کرد…
رسم جهان همین است:
عشق بیاید
و بام خانه از دلتنگی خیس شود.
طاقچه،
هنوز سایهات را مینگرد،
در قاب،
در گلدانِ خشک انار،
در هر چیزی که نامت را
از فراموشی میرهاند.
دزدِ شب آمد
نه برای انار،
که برای دانههای سرخِ نبضم،
تا عشق را از تپشهای من برباید.
روزگار گذشت،
اما هنوز
هر بغض من،
بوی انار میدهد،
و باد
نام تو را از لبانم
به سوی چنار میبرد.
تورج آریا
برچسبها: تورج آریا , باد
تاريخ : سه شنبه ۶ آبان ۱۴۰۴ | 12:29 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 | 

