در ایوانی
که هنوز بوی چای
عصرهای گمشده را میدمد در هوا،
با سایهات نشستهام
پیرتر از خاطره،
خاموشتر از عکسی بیصدا.
دستهایت،
دو پرندهی بیجهت،
از قاب پریدند
و در باد بینام گم شدند.
باد میگذرد،
و هیچ از تو نمیبرد
جز سایهای که بر دیوار میماند،
و خندههای ناپیدای ما
در گوشِ دیروز میچرخد.
با قاشق زنگزدهی کودکی،
در فنجان سکوت،
خاطرهات را هم میزنم؛
شاید طعم گذشته
دهان اکنونم را دوباره بشکند،
و نامت
چون بخار چای
از لب فنجان زمان
بالا رود
و در گلویم باز بسوزد.
در سکوتی که به شب میرسد،
قطرهای از تو میچکانم
تا اگر جهان،
همهی صداها را خاموش کند،
نامت
در رگهایم
باز زنده بماند.
تورج آریا
برچسبها: تورج آریا
تاريخ : سه شنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۴ | 11:54 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

