(عشق که رقص فلک از نور اوست)
فقه و سخن، وصلهی ناجور اوست
شور بیارید و شر و می خورید
این همگی جملهی دستور اوست
شعبهی اندوه و غمش بسته است
این هنرِ ویژهی جمهورِ اوست
هر سخن از غیر که جاری کنی
آینهی سلم تو و تور اوست
نوش کن از جامیِ جام دلت
نوری از آن شور که منظور اوست
شور به شهنازی آوای عشق
نغمه فقط نغمهی ماهور اوست
رقص جنون در تب سنتوریاش
خوانِ نگه در شعفِ سور اوست
هر که در این بزم به وجد آمده
تخت سلیمان نبی، طور اوست
فریبا نوری
برچسبها: فریبانوری
تاريخ : چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ | 11:49 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

