چنان در من ریشه دوانده ای
که تبر شوخی و نیشگون است
من جوانه زدن را با تو آموخته ام
پس مرا افتادنی در کار نیست.
من خودم زادگاهم
وسعتی به اندازه ی پاهایت
هر کجا باشی روی فرش احساس منی
و تمام کفش هایت حضور مرا بارها پیموده اند.
من کهنه درختی هستم
که رخنه را می فهمد و دلخوش به چند برگ و شاخه نیست
به کاکلم نگاه نکن
پی ام را بگیر
که حیات دلخواه من ،زیر سر توست
و جوانی ام نوبری
که روی لبهای تو خنده را
ثمر خواهد داد
رسول_ادهمی
برچسبها: رسول ادهمی
تاريخ : پنجشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۰ | 6:51 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

