خواندم دروغ از چشمهای راستگویت
وقتی که برگشتی نیاوردم به رویت
یکروز و یکشب دستِ کم در بسترم ماند
آه از تو حتی باوفاتر بود بویت
در خاطراتت سخت غرقم کرد هر شب
یک یادگار ساده قدر تار مویت
غم، شهریاری ساخت از مردی دهاتی
کاری که حالا کرده با من آرزویت
در آن دل دیوانه آن دیوانگی مُرد
حتی اگر یک روز برگردد به سویت
عیب است عاشق باشی و اشکی نریزی
ای چهره ى غمگین من! کو آبرویت
برچسبها: مهدی فرجی
تاريخ : دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰ | 6:11 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |