✈2★در امتدادک🍃♥️🍃ــمهتاب🍂🧡💙🍂وچه👤

🦋🪁🌳✰فراموش نکنیدکه سپاسگزار باشید.هر روز(حوالی خدا)☀️♡

من که اصلاً تو را نمی دیدم

🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊
✈2★در امتدادک🍃♥️🍃ــمهتاب🍂🧡💙🍂وچه👤 🦋🪁🌳✰فراموش نکنیدکه سپاسگزار باشید.هر روز(حوالی خدا)☀️♡

من که اصلاً تو را نمی دیدم

من که اصلاً تو را نمی دیدم ، من سرم بود توی کار خودم
به خودم آمدم و دیدم که ، ناگهانی شدی نگار خودم

شاد بودیم و روز و شب با هم در تکاپو و تاب و تب با هم
دست من را رها نمی کردی ، می نشستی فقط کنار خودم

ناگهانی شبیه آمدنت ، مرد مغرور قصه را کشتی
رفتی و بعد رفتنت هر شب ، گریه کردم به اقتدار خودم

تو نهالی شکستنی بودی ، خون دل خوردم و درخت شدی
جای اینکه عصای من باشی ، شده ای چوب پای دار خودم

مثل فرهاد کوه را کندم ، سنگ عشق تو را به سینه زدم
سنگ‌هایی که کنده ام ، حالا ، سنگ قبر است برمزار خودم

گفته بودم که بی تو میمیرم ، روی حرفم نمانده ام اما
رفتی و من نمرده ام، حالا ، همه باهم به افتخار خودم


برچسب‌ها: سیدتقی سیدی

تاريخ : دوشنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۰ | 0:57 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |
.: Weblog Themes By SlideTheme :.