✈2★در امتدادک🍃♥️🍃ــمهتاب🍂🧡💙🍂وچه👤

🦋🪁🌳✰فراموش نکنیدکه سپاسگزار باشید.هر روز(حوالی خدا)☀️♡

✈2★در امتدادک🍃♥️🍃ــمهتاب🍂🧡💙🍂وچه👤 | سیدتقی سیدی

🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊
✈2★در امتدادک🍃♥️🍃ــمهتاب🍂🧡💙🍂وچه👤 🦋🪁🌳✰فراموش نکنیدکه سپاسگزار باشید.هر روز(حوالی خدا)☀️♡

نه مثل کوه محکمم

نه مثلِ كوه محكمم، نه مثلِ رود جارى‌ام

نه لايقم به دشمنى، نه آن كه دوست دارى‌ام

تو آن نگاهِ خيره اى در انتظارِ آمدن

من آن دو پلکِ خسته كه به هم نمى‌گذارى‌ام

تو خسته‌اى و خسته‌تر منم كه هرز مى‌روم

تو از همه فرارى و من از خودم فراری‌ام

زمانه در پىِ تو بود و لو ندادمت ولى

مرا به بند مى‌كشد به جرمِ راز دارى‌ام

شناختند مردمان من و تو را به اين نشان:

تو را به صبر كردنت، مرا به بی‌قراری‌ام

چقدر غصّه مى‌خورم كه هستى و ندارمت

مدام طعنه می‌زند به بودنم، ندارى‌ام.

حال خوب.....@bagheri6298q🌟🌴.....ایتا

#سيدتقی_سیدی

❤️❤️❤️


برچسب‌ها: سیدتقی سیدی

تاريخ : شنبه ۱۶ دی ۱۴۰۲ | 22:47 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

نامه های "احمد شاملو" به آیدا

شاملو یه جایي به آیدا میگه:

باید ماند و به تو ثابت کرد
که با موي سفید هم زیبایي
نامه های "احمد شاملو" به آیدا
از کتاب: مثل خون در رگ های من

.

اولین موی سپید را که روی سرم دیدم،

فهمیدم تو تازه داری در من شروع می شوی و این اول ماجراست...

#سید_تقی_سیدی🌾


موضوعات مرتبط: 🌿🌿معرفی کتاب
برچسب‌ها: احمدشاملو , سیدتقی سیدی

تاريخ : چهارشنبه ۱ شهریور ۱۴۰۲ | 11:28 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

دل تنگم و دلتنگ نبودى که بدانى چه کشیدم

دل تنگم و دلتنگ نبودى که بدانى چه کشیدم

عاشق نشدى ، لنگ نبودى که بدانى چه کشیدم

کو قطره اشکى که به پاى تو بریزم که بمانى ؟

بى اسلحه در #جنگ نبودى که بدانى چه کشیدم

تو آن بت مغرور پیمبر شکنى، داغ ندیدى

دل بسته به یک سنگ نبودى که بدانى چه کشیدم

تو تابلوى حاصل دستان هنرمند خدایى

نقاشى بى رنگ نبودى که بدانى چه کشیدم

گشتم همه جا را پى چشمان پر از شوق تو اما

فرسنگ به فرسنگ نبودى که بدانى چه کشیدم

#سیدتقی_سیدی


برچسب‌ها: سیدتقی سیدی

تاريخ : شنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۲ | 8:14 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

حریصی، ظالمی، بی‌منطقی، دنبالِ آزاری

حریصی، ظالمی، بی‌منطقی، دنبالِ آزاری
تو هم فهمیده‌ای من عاشقم، فهمیده‌ای آری

به غیر از سال‌ها دل‌تنگی و تشویش و بی‌خوابی
مگر چیزی میان ماست؟ حاشا کن که حق داری

تو مشهوری و معروفی به زیبایی و یکتایی
شبیه من ولی هستند انسان‌های بسیاری


من از عشقت نوشتم سال‌ها، شد دفتر شعری
تو تنها دفتر شعر من و در دست اغیاری


خوشا آن غم که یک‌روز است و یک‌ماه است و یک‌سال است
چه باید با غمت کردن که هر روزی و هر باری!


برچسب‌ها: سیدتقی سیدی

تاريخ : چهارشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۲ | 8:8 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

مغرور هستی و دنبال قدرتی

مغرور هستی و دنبال قدرتی

معلوم می‌شود اهل سیاستی

با چشم‌های خود، هی ناز می‌کنی

گمراه می‌کنی، من را به راحتی

لب وا نمودنت، آغاز اغتشاش

هم فتنه می‌کنی هم بی‌بصیرتی!

مانند دیگران، با من مخالفی

من بی کسم و تو، هم‌رأی ملّتی

شورای عاشقان! من را کمک کنید

از دست دلبرم، دارم شکایتی

وقتی که دلبرت در حزب دیگر است

دور از عدالت است همچین رقابتی

حالا که نیستی، خانه‌نشین شدم

امید من شده حکم حکومتی!


برچسب‌ها: سیدتقی سیدی

تاريخ : شنبه ۵ فروردین ۱۴۰۲ | 8:3 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

حرف ﻧﺎﮔﻔﺘﻪ ﺯﯾﺎﺩ ﺍﺳﺖ ﻭﻟﯽ ﻣﺤﺮﻡ نیست...

تنهایی💔😔

ﺁﻩ ﺟﺰ ﺁﯾﻨﻪ ﺍﯼ ﮐﻬﻨﻪ ﻣﺮﺍ ﻫﻤﺪﻡ ﻧﯿﺴﺖ
ﭘﯿﺶ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺧﻮﺩﺕ ﺍﺷﮏ ﺑﺮﯾﺰﯼ ﮐﻢ ﻧﯿﺴﺖ

ﯾﮏ ﺧﻮﺩ ﺁﺯﺍﺭﯼ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺗﻨﻬﺎﯾﻢ
ﻟﺬﺗﯽ ﻫﺴﺖ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺯﺧﻢ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﺮﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ

ﺍﺷﺘﯿﺎﻗﯽ ﺑﻪ ﮔﺸﻮﺩﻩ ﺷﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﮔﺮﻩ ﻧﯿﺴﺖ
ﻭﺭ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻣﻦ ﮐﻪ ﮔﺮﻩ ﺍﺵ ﻣﺤﮑﻢ ﻧﯿﺴﺖ

ﻣﻦ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻫﺎ ﻫﯿﭻ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﮔﻠﻪ ﺍﯼ
ﻫﺮ ﭼﻪ ﺗﻘﺪﯾﺮ ﻧﻮﺷﺘﺴﺖ ﺑﯿﻔﺘﺪ ﻏﻢ ﻧﯿﺴﺖ

ﻟﺬﺗﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﮔﺮ ﺩﺭﺩ ﻧﺒﺎﺷﺪ قبلش
لذتي بیشتر از ﺷﻮﺭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺎﺗﻢ ﻧﯿﺴﺖ

ﺑﯽ ﺳﺒﺐ ﺩﺭﺩ ﮐﻪ ﻫﻢ ﻗﺎﻓﯿﻪ ﺑﺎ ﻣﺮﺩ ﻧﺸﺪ
ﺁﺩﻡ ﺑﯽ ﻏﻢ ﻭ ﺑﯽ ﺩﺭﺩ دگر ﺁﺩﻡ ﻧﯿﺴﺖ

ﺗﻮ ﻧﺒﯿﻦ ﺳﺎﮐﺖ ﻭ ﺍﺭﺍﻡ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﮐﻨﺠﯽ
حرف ﻧﺎﮔﻔﺘﻪ ﺯﯾﺎﺩ ﺍﺳﺖ ﻭﻟﯽ ﻣﺤﺮﻡ نیست...

سید تقی سیدی


برچسب‌ها: سیدتقی سیدی

تاريخ : پنجشنبه ۲۵ اسفند ۱۴۰۱ | 7:36 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

اگر از عشق می‌پرسی بگویم عشق غمگین است

اگر از عشق می‌پرسی بگویم عشق غمگین است

ولی در خود غمی دارد که آن غمواره شیرین است

من از علامه‌های عشق خط دارم که مجنونم

برای عاشقان دارالفنون دارالمجانین است

سفر کردم از مغرب به مشرق تازه فهمیدم

که چین دامنش بسیار پهناورتر از چین است

وصال و ترس دل کندن، فراغ و داغ و جان‌کندن

نمیدانم که تقدیر دلم آن است یا این است

چه ساده مادرم عمری خدا عمرت دهد می‌گفت

دعا می‌کرد در ظاهر، نمی‌دانست نفرین است

| سید تقی سیدی |


برچسب‌ها: سیدتقی سیدی

تاريخ : پنجشنبه ۲۶ اسفند ۱۴۰۰ | 6:42 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

از پنجره ی رو..

از پنجره ی رو به خیابان اتاقت


برچسب‌ها: سیدتقی سیدی

تاريخ : چهارشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۰ | 0:52 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

نه مثل کوه محکمم نه مثل رود جارى ام

نه مثل کوه محکمم نه مثل رود جارى ام

نه لایقم به دشمنى نه آن که دوست دارى ام

تو آن نگاه خیره اى در انتظار آمدن

من آن دو پلک خسته که به هم نمى گذارى ام

تو خسته اى و خسته تر منم که هرز مى روم

تو از همه فرارى و من از خودم فرارى ام

زمانه در پى تو بود و لو ندادمت ولى

مرا به بند مى کشد به جرم راز دارى ام

شناختند عامیان من و تو را به این نشان

تو را به صبر کردنت مرا به بى قرارى ام

چقدر غصه مى خورم که هستى و ندارمت

مدام طعنه میزند به بودنم ، ندارى ام


برچسب‌ها: سیدتقی سیدی

تاريخ : پنجشنبه ۵ اسفند ۱۴۰۰ | 6:52 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

تو را با چادر مشکی و سنگین دوستت دارم

تو را با چادر مشکی و سنگین دوستت دارم

بگو مثل بسیجی ها عروسم می شوی خواهر ؟

سید تقی سیدی


برچسب‌ها: سیدتقی سیدی

تاريخ : جمعه ۲۲ بهمن ۱۴۰۰ | 6:0 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

مثل کوهیم

مثل کوهیم و از این فاصله هامان چه غم است

لذت عشق من و تو نرسیدن به هم است

ما دو مغرور، دو خودخواه، دو بد تقدیریم

عاشقى کردن ما شرح عدم در عدم است

مثل یک تابلوى نیمه ى نفرین شده اى

دست هر کس که به سوى تو بیاید قلم است

عشق را پس زدى اى دوست ولى پیش خدا

هر که از عشق مبّرا بشود ، متهم است

مى روى دور نرو قبل پشیمان شدنت

فکر برگشتن خود باش و زمانى که کم است

قبل رفتن بنشین خاطره اى زنده کنیم 

بنشین چاى بریزم ، بنشین تازه دم است

- سید تقی سیدی


برچسب‌ها: سیدتقی سیدی

تاريخ : پنجشنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۰ | 6:17 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

نه مثل کوه محکمم نه مثل رود جارى ام

نه مثل کوه محکمم نه مثل رود جارى ام

نه لایقم به دشمنى نه آن که دوست دارى ام

تو آن نگاه خیره اى در انتظار آمدن

من آن دو پلک خسته که به هم نمى گذارى ام

تو خسته اى و خسته تر منم که هرز مى روم

تو از همه فرارى و من از خودم فرارى ام

زمانه در پى تو بود و لو ندادمت ولى

مرا به بند مى کشد به جرم راز دارى ام

شناختند عامیان من و تو را به این نشان

تو را به صبر کردنت مرا به بى قرارى ام

چقدر غصه مى خورم که هستى و ندارمت

مدام طعنه میزند به بودنم ، ندارى ام

 - سید تقی سیدی  


برچسب‌ها: سیدتقی سیدی

تاريخ : دوشنبه ۱۵ آذر ۱۴۰۰ | 0:29 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

دل تنگم و دلتنگ نبودى که بدانى چه کشیدم

دل تنگم و دلتنگ نبودى که بدانى چه کشیدم
عاشق نشدى، لنگ نبودى که بدانى چه کشیدم
کو قطره اشکى که به پاى تو بریزم که بمانى ؟
بى اسلحه در جنگ نبودى که بدانى چه کشیدم
تو آن بت مغرور پیمبر شکنى، داغ ندیدى
دل بسته به یک سنگ نبودى که بدانى چه کشیدم
تو تابلوى حاصل دستان هنرمند خدایى
نقاشى بى رنگ نبودى که بدانى چه کشیدم
گشتم همه جا را پى چشمان پر از شوق تو اما 
فرسنگ به فرسنگ نبودى که بدانى چه کشیدم
سیدتقی سیدی


برچسب‌ها: سیدتقی سیدی

تاريخ : چهارشنبه ۱۰ شهریور ۱۴۰۰ | 6:27 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

خدا کند که کسی حالتش چو ما نشود

خدا کند که کسی حالتش چو ما نشود
سر تمام عزیزانتان جدا نشود
برادران شما را یکی یکی نکُشند
میان حرمله ها عمه ای رها نشود
کسی به چشم ترحم نگاهتان نکند
خطاب دختر ساداتتان "گدا" نشود
مباد قسمت طفلانتان شود سیلی
ح س ی ن گفتن طفلی هجا هجا نشود
هوای دست حرامی به مَعجَری نرسد
لگد جواب سوال "مرا کجا..." نشود
جوان روانه به میدانِ بی کسی نکنید
شب عروسی دامادتان عزا نشود
در آن میانه شنیدم که کودکی میگفت
عمو اگر که بیفتد، دوباره پا نشود ؟
خدا کند که کسی حالتش چو ما نشود
سر تمام عزیزانتان جدا نشود
سید تقی سیدی


برچسب‌ها: سیدتقی سیدی , محرم

تاريخ : پنجشنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۰ | 23:56 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

آب مى ریزم به روىِ خاکِ گلدان هاى خشک

آب مى ریزم به روىِ خاکِ گلدان هاى خشک
آب پاش خانه را دارم روانى مى کنم
چشم مى دوزم به دستانى که در دست تو بود
خاطرات رفته ام را بازخوانى مى کنم


برچسب‌ها: سیدتقی سیدی

تاريخ : دوشنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۰ | 6:42 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

من که اصلاً تو را نمی دیدم

من که اصلاً تو را نمی دیدم ، من سرم بود توی کار خودم
به خودم آمدم و دیدم که ، ناگهانی شدی نگار خودم

شاد بودیم و روز و شب با هم در تکاپو و تاب و تب با هم
دست من را رها نمی کردی ، می نشستی فقط کنار خودم

ناگهانی شبیه آمدنت ، مرد مغرور قصه را کشتی
رفتی و بعد رفتنت هر شب ، گریه کردم به اقتدار خودم

تو نهالی شکستنی بودی ، خون دل خوردم و درخت شدی
جای اینکه عصای من باشی ، شده ای چوب پای دار خودم

مثل فرهاد کوه را کندم ، سنگ عشق تو را به سینه زدم
سنگ‌هایی که کنده ام ، حالا ، سنگ قبر است برمزار خودم

گفته بودم که بی تو میمیرم ، روی حرفم نمانده ام اما
رفتی و من نمرده ام، حالا ، همه باهم به افتخار خودم


برچسب‌ها: سیدتقی سیدی

تاريخ : دوشنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۰ | 0:57 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

شاهد ویرانی من باش ...

با فاصله ای امن
که آسیب نبینی
بنشین و فقط
شاهد ویرانی من باش ...


برچسب‌ها: سیدتقی سیدی

تاريخ : دوشنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۰ | 0:32 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

مثل یک کودک بدخواب که بازیچه شده

مثل یک کودک بدخواب که بازیچه شده
خسته ام خسته تر از آنکه بگویم چه شده‌
در خیالات بهم ریخته ى دور و برم
خیره بر هر چه شدم خاطره اى زد به سرم
قول دادم برود از غزل آتى من
لطف کن حرف نزن قلب خیالاتى من
مشکلت با من و احوال پریشانم چیست؟
قلب من تند نرو صبر کن آرام بایست
فرق دارد دل من با دل تو عالمشان
در دهانم پر حرف است نمى گویمشان
به خودم سیلى سرخى زدم و دم نزدم
آن زمان که همه فریاد زدند از غم شان
چشم تو روى من غم زده شمشیر کشید
قلب من یاد تو افتاد فقط تیر کشید
# سید تقی سیدی


برچسب‌ها: سیدتقی سیدی

تاريخ : جمعه ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۰ | 23:32 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

هر چند باعث میشود هر شب ببارم

هر چند باعث
میشود هر شب ببارم
اما دل كم طاقتم را
دوست دارم...


برچسب‌ها: سیدتقی سیدی

تاريخ : پنجشنبه ۲۶ فروردین ۱۴۰۰ | 0:14 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

اما دل كم طاقتم را دوست دارم...

هر چند باعث
میشود هر شب ببارم
اما دل كم طاقتم را
دوست دارم...


برچسب‌ها: سیدتقی سیدی

تاريخ : چهارشنبه ۲۵ فروردین ۱۴۰۰ | 0:10 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |
        مطالب قدیمی‌تر >>


.: Weblog Themes By SlideTheme :.