ندانستی چه شد، یک شب، سر پیچ دوراهی ها
قدم برداشتی در نامسیر اشتباهی ها
در آن آتش نشینی ها، سمندر می شدی کم کم
رها شد نم نمک از خاطرت تنگاب ماهی ها
تو ناغافل به هر دیوار کاهی تکیه می دادی
و از آخر، زمینت زد همین بی تکیه گاهی ها
تو کبریتی شدی در متن تاریکی ولی افسوس
که با هر شعله ات انگار افزون شد سیاهی ها
تو خود را نخ به نخ در کنج محنت دود می کردی
محبت رفت از یاد تو در بن بست واهی ها
نگاهت را به پشت دست مالیدی و ناباور
خودت را یافتی در حجم گنگ دادگاهی ها
و در یک چارچوب ناموازی با خودت گفتی:
تو هم پیوستی از آخر به جمع راه راهی ها؟
نشستی گوشه ای حبسیه سر دادی ولی دائم
حواست را به هم می زد صدای عذرخواهی ها
برای دفترت دنبال اسمی تازه می گشتی
که اسمش خاطرت آمد: سمندرها و ماهی ها
(علیرضا بدیع)
برچسبها: علیرضابدیع
تاريخ : چهارشنبه ۱۶ شهریور ۱۴۰۱ | 0:12 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

