✈2★در امتدادک🍃♥️🍃ــمهتاب🍂🧡💙🍂وچه👤

🦋🪁🌳✰فراموش نکنیدکه سپاسگزار باشید.هر روز(حوالی خدا)☀️♡

✈2★در امتدادک🍃♥️🍃ــمهتاب🍂🧡💙🍂وچه👤 | علیرضابدیع

🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊
✈2★در امتدادک🍃♥️🍃ــمهتاب🍂🧡💙🍂وچه👤 🦋🪁🌳✰فراموش نکنیدکه سپاسگزار باشید.هر روز(حوالی خدا)☀️♡

آورده است چشم سیاهت یقین به مـ♡ـن

آورده است چشم سیاهت یقین به مـ♡ـن
هم آفرین به چشم تـ♥ـو هم آفرین به مـ♡ـن
مـ♡ـن ناگزیر سوختنم چون کـه زل زده ست
خورشید تیزچشم تــو با ذره بین به مـ♡ـن
ای قبله گاه نـــــاز ! نمازت دراز بـــــــــــاد !
سجاده ات شدم که بسایی جبین به مـ♡ـن
بر سینه ام گذار سرت را که حس کنم
نازل شده ست سوره ای از کفر و دین به مـ♡ـن
یاران راستین مـــــــــرا می دهد نشان
این مارهای سرزده از آستین به مـ♡ـن
تا دست مـ♡ـن به حلقه ی زلفت مزین است

انگار داده است سلیمان نگین به مـ♡ـن
محدوده ی قلمرو مـ♡ـن چین زلف تـ♥ـوست
از عرش تا به فرش رسیده ست این به مـ♡ـن
جغرافیای کوچک مـ♡ـن بازوان تـ♥ـوست
ای کاش تنگ تر شود این سرزمین به مـ♡ـنℳ


علیرضا بدیع


برچسب‌ها: علیرضابدیع

تاريخ : جمعه ۱۰ شهریور ۱۴۰۲ | 10:1 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

باز با گلپونه ها « من مانده ام تنهای تنها »

رفته ای چندی است تا خالی شوی از ما و من ها

خوش ندارم ناخوش احوالت کنم ، با این سخن ها

گریه کردم بی تو روی شانه های جالباسی

عطرتلخت مانده روی تک تک این پیرهن ها

بعد تو ، باد است حرف عالم و آدم ، به گوشم

پندهای پیر مردان... شایعات پیرزن ها...

رفته بودی ، مثل اشک ، از چشمها افتاده بودم

با تو ، اما باز افتاده ست اسمم ، در دهن ها

کیستی ای عشق ؟ وقتی نیستی در سوگ و سورم

چیست فرق پیرهن های عروسی ، با کفن ها؟

حوض بی ماهی ، حیاط برگریزان، چای بد طعم

باز با گلپونه ها « من مانده ام تنهای تنها »


برچسب‌ها: علیرضابدیع

تاريخ : چهارشنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۲ | 10:11 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

خوش آمدی بنشین

خوش آمدی بنشین
آفتاب دم کردم
که چای دغدغه ی
عاشقانه ی من نیست...


#علیرضا_بدیع


برچسب‌ها: علیرضابدیع

تاريخ : جمعه ۲ تیر ۱۴۰۲ | 9:50 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

دستخطی دارم از او بر دل خود یادگار

دستخطی دارم از او بر دل خود یادگار
عشق کاری کرد با قلبم که چاقو با انار

رفتنش یه شب دمار از روزگار من کشید
می کشم روزی که برگردد دمار از روزگار

تا بیاید، چوب بُر از من تبرها ساخته
آن سپیدارم که از کوچ کلاغش داغدار


چون که حرف حق زدم، خون مرا در شیشه کرد
بیشتر گل می کند انگور بر بالای دار

سفره ام را پیش هر کس وا کنم رسوا شوم
دوستان روزه خوار و دشمنان راز دار

سال مار دوستانم با عسل تحویل شد
سال من ای دوست _دور از جان او_ با زهر مار


شعر از: عليرضا بديع


برچسب‌ها: علیرضابدیع

تاريخ : دوشنبه ۲۲ اسفند ۱۴۰۱ | 7:47 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

چون طفل که از خوردن داروست پریشان

چون طفل که از خوردن داروست پریشان

با دوست پریشانم و بی دوست پریشان

ابرو بهم آورده و گیسو زده برهم

چون ابر که بر گنبد مینوست پریشان

مجموعه ی ناچیز من آشفته ی او باد

آنکس که وجودم همه از اوست پریشان

دست و دل من بر سر این سلسله لرزید

در جنگل گیسوی تو آهوست پریشان

آرامش دریای مرا ریخته برهم

ماهی که پری خوست، پری روست پریشان

با حوصله ی تنگ و دل سنگ چه سازم؟

با دوست پریشانم و بی دوست پریشان...

(علیرضا بدیع)


برچسب‌ها: علیرضابدیع

تاريخ : جمعه ۲۲ مهر ۱۴۰۱ | 0:7 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

تمثیل غم عشق تو با قلب ظریفم

تمثیل غم عشق تو با قلب ظریفم

یک باغ انار است و یکی کاسه‌ی چینی

لبخند تو با اخم تو زیباست، که چون سیب

شیرینی و با ترشی دلخواه عجینی

علیرضا بدیع

+و تابستان با همه اتفاقاتش به پایان رسید


برچسب‌ها: علیرضابدیع

تاريخ : پنجشنبه ۳۱ شهریور ۱۴۰۱ | 10:21 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

ندانستی چه شد

ندانستی چه شد، یک شب، سر پیچ دوراهی ها

قدم برداشتی در نامسیر اشتباهی ها

در آن آتش نشینی ها، سمندر می شدی کم کم

رها شد نم نمک از خاطرت تنگاب ماهی ها

تو ناغافل به هر دیوار کاهی تکیه می دادی

و از آخر، زمینت زد همین بی تکیه گاهی ها

تو کبریتی شدی در متن تاریکی ولی افسوس

که با هر شعله ات انگار افزون شد سیاهی ها

تو خود را نخ به نخ در کنج محنت دود می کردی

محبت رفت از یاد تو در بن بست واهی ها

نگاهت را به پشت دست مالیدی و ناباور

خودت را یافتی در حجم گنگ دادگاهی ها

و در یک چارچوب ناموازی با خودت گفتی:

تو هم پیوستی از آخر به جمع راه راهی ها؟

نشستی گوشه ای حبسیه سر دادی ولی دائم

حواست را به هم می زد صدای عذرخواهی ها

برای دفترت دنبال اسمی تازه می گشتی

که اسمش خاطرت آمد: سمندرها و ماهی ها

(علیرضا بدیع)


برچسب‌ها: علیرضابدیع

تاريخ : چهارشنبه ۱۶ شهریور ۱۴۰۱ | 0:12 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

تو رسم دلبری با من به جا آوردی و من هم

تو رسم دلبری با من به جا آوردی و من هم

ازین پس با تو خواهم گفت رسم دوستداری را

به هر کس جز تو خواهم گفت: نه! باشد که بعد از این

بگیرم از لبت پروانه‌ی کمیاب آری را ...

علیرضا بدیع


برچسب‌ها: علیرضابدیع

تاريخ : یکشنبه ۱۳ شهریور ۱۴۰۱ | 0:11 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

تمثیل غم عشق تو با قلب ظریفم

تمثیل غم عشق تو با قلب ظریفم

یک باغ انار است و یکی کاسه‌ی چینی

لبخند تو با اخم تو زیباست، که چون سیب

شیرینی و با ترشی دلخواه عجینی

علیرضا بدیع


برچسب‌ها: علیرضابدیع

تاريخ : پنجشنبه ۱۰ شهریور ۱۴۰۱ | 0:9 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

غیر شیدایی مرا داغی به پیشانی نبود

غیر شیدایی مرا داغی به پیشانی نبود
من‌که پیشانی نوشتم جز پریشانی نبود

همدمی ما بین آدم‌ها اگر می‌یافتم
آه من در سینه‌ام یک عمر زندانی نبود

دوستان رو به رو و دشمنان پشت سر
هرچه بود آیین این مردم مسلمانی نبود

خار چشم این و آن گردیدن از گردن‌کشی‌ست
دسترنج کاج‌ها غیر از پشیمانی نبود


چشم کافرکیش را با وحدت ابرو چه کار ؟
کاش این محراب را آیات شیطانی نبود

من‌که در بندم کجا ؟ میدان آزادی کجا ؟
کاش راه خانه‌ات این‌قدر طولانی نبود


برچسب‌ها: علیرضابدیع

تاريخ : جمعه ۱۳ اسفند ۱۴۰۰ | 0:55 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

در کوچه باغ های نشابور

مردی پیاده آمده تا روستای تو

شعری شکفته روی لبانش برای تو

آورده لهجه های پُر از دود شهر را

آرام شستشو بدهد در صدای تو

یک استکان طراوت گل های تازه دم

یک لقمه آفتاب سحر ناشتای تو

هر چار فصل، دامن چل تکه ات بهار

هر هشت روز هفته دلم مبتلای تو !

در کوچه باغ های نشابور و "باغرود"

پیچیده ماجرای من و ماجرای تو

گه گاه اگر که سر به هوا می شوم چه عیب؟

گه گاه می زند به سرِ من هوای تو

جسم مرا بگیر و در خود مچاله کن !

خواهد چکید از بدنم چشم های تو

- علیرضا بدیع


برچسب‌ها: علیرضابدیع

تاريخ : پنجشنبه ۵ اسفند ۱۴۰۰ | 0:34 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

کم حوصله ام

کم حوصله ام

مثل گلی اول پاییز

قصری که مقارن شده با حمله ی چنگیز

بر شاخه ی تنهایی من،

 چند پرنده

دلگرم به ذکر غزلی رشک برانگیز

من شاید دیواره ی یک غار قدیمی

آزرده ام از آدم ها

مثل تو، من نیز...

از لای لبم، سر زده یک شاخه ی گیلاس

از لاله ی گوشت غزلی تازه بیاویز!

"علیرضا بدیع"


برچسب‌ها: علیرضابدیع

تاريخ : پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۴۰۰ | 6:36 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

سلام عشق!

قرآن به سر گرفتم و گفتم: سلام عشق!

یعنی به جز حریم تو بر من حرام عشق

ترسم که در سماع روم از دعای دست

آن جا که قبله گاه تو باشی، امام: عشق!

با خون وضو بگیر و دو رکعت غزل بخوان

آن دم که اذن می دهد از روی بام عشق

از رکعت نخست درافتاده ام به شک

در سجده کفر گفته ام و در قیام عشق

سی پاره ی حضور تو را چلّه بسته ایم

قرآن به سر بگیر و بگو: والسّلام عشق!

"علیرضا بدیع"


برچسب‌ها: علیرضابدیع

تاريخ : پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۴۰۰ | 0:44 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

رازداری کن و با غیر ازین راز مگو11/11

رازداری کن و با غیر ازین راز مگو

آنچه را باز شنیدی، به کسی باز مگو!

روی زیبای تو کافی‌ست به شوراندن من

رحم کن با دلم و این‌همه با ناز مگو...

 

"علیرضا بدیع"


برچسب‌ها: علیرضابدیع

تاريخ : دوشنبه ۱۱ بهمن ۱۴۰۰ | 6:17 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

سخت دل دادی به ما و ساده دل برداشتی

********************************************************

سخت دل دادی به ما و ساده دل برداشتی
دل بریدن هات حکمت داشت: دلبر داشتی

از دل من تا لب تو راه چندانی نبود
من که شعر تازه می گفتم، تو از بر داشتی


قلب من چون سکه های از رواج افتاده بود
آنچه در پیراهن من بود، باور داشتی

شر عشقت را من از شور پدر پرورده ام
قصد خون خلق را از شیر مادر داشتی

دشتی از آهو درین چشمت به قشلاق آمده
جنگلی از ببر در آن چشم دیگر داشتی

پشت پلکم زنده رودی از نفس افتاده بود
روی لب هایت گلاب ناب قمصر داشتی

خاطراتم را چه خواهی کرد؟ گیرم باد برد
بیت هایی را که از من کنج دفتر داشتی


دختری که ازین شعر بیرون زده
در را پشت سرش نبسته است


برچسب‌ها: علیرضابدیع

تاريخ : پنجشنبه ۹ دی ۱۴۰۰ | 6:51 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

من غبطه می‌خورم به درختان خانه‌ات

من غبطه می‌خورم به درختان خانه‌ات
ای کاش سر گذاشته بودم به شانه‌ات
در فصل جفت‌گیری فولاد و سنگ، کاش
گنجشک من تو باشی و من آشیانه‌ات
گنجشک من تو باشی و من در به در شوم
از صبح تا غروب پی آب و دانه‌ات
وقت غروب از تو بپرسم: چگونه است
با چند استکان مِی روشن، میانه‌ات؟
بعدش بخواهم از تو کمی درد دل کنی
گاه از زمین بگویی و گاه از زمانه‌ات
یک مشت کودک‌اند، به دور درخت سیب
انگشت‌های کوچک تو زیر چانه‌ات
در بوسه‌ی تو، بذر تغزل نهفته، کاش
روی لبان من بشکوفد جوانه‌ات
راس کلاغ، فرصت کشف شهود نیست
بگذار تا تو را برسانم به خانه‌ات


برچسب‌ها: علیرضابدیع

تاريخ : پنجشنبه ۱۸ آذر ۱۴۰۰ | 6:6 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

جان به لب گشتیم و با این حال عشق از دل نرفت8/8

جان به لب گشتیم و با این حال
عشق از دل نرفت

میزبان از خانه بیرون رَفته،
مهمان مانده است...

🖋 #علیرضا_بدیع


برچسب‌ها: علیرضابدیع

تاريخ : شنبه ۸ آبان ۱۴۰۰ | 0:11 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

به هر طرف که نظر می کنم به جزء اون نیست

به هر طرف که نظر می کنم به جزء اون نیست
و گرنه چشم من آن قدر نیز کم سو نیست..

علیرضا بدیع


برچسب‌ها: علیرضابدیع

تاريخ : جمعه ۱۹ شهریور ۱۴۰۰ | 0:25 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

باید شبی به قبله ی حاجات رو کنم

باید شبی به قبله ی حاجات رو کنم 

تا از خدای خویش تو را آرزو کنم

کارم رسیده است به جایی که روز و شب

در عالم مجاز تو را جستجو کنم

کندوی تازه ی منی و تا بنوشمت

باید به نیش اینهمه زنبور خو کنم

آنان که پیش ازین به مصاف تو رفته اند

گفتند در طواف تو با خون وضو کنم

چون کوزه گر سبو کند از کاسه ی سرم

بگذار پیش از آن سر خود در سبو کنم

چندان عجیب نیست که از رشک بشکند

آن دم که با تو آینه را روبرو کنم

دنیا به دل شکستگی ام حکم داده است

باید برای او ورقی تازه رو کنم

شاعر : علیرضا بدیع


برچسب‌ها: علیرضابدیع , خدا

تاريخ : دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰ | 1:13 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

خیابونِ اردیبهشت

دو تا سیب بردار و همراه من
بیا تا خیابونِ اردیبهشت ^__^
#علیرضا_بدیع


برچسب‌ها: علیرضابدیع

تاريخ : پنجشنبه ۲ اردیبهشت ۱۴۰۰ | 23:46 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |
        مطالب قدیمی‌تر >>


.: Weblog Themes By SlideTheme :.