گاهی،
در دلِ ساز
نُتی میزند بیرون
نه آنقدر غلط
که فریاد شود،
نه آنقدر درست
که دل ببرد.
من
همان نُتم،
که در کوکِ جهان
جا نماند،
اما در خلوتِ یک زن
زمزمه شد.
خواستم بخندم،
آسمان چپ نگاه کرد.
خواستم بگریم،
زمین پوزخندزد.
و پروانهای بر اشکم نشست
که از گریهاش
کسی دیگر
در هزار فرسنگی،
شکوفه زد.
میدانم
زنی که ناکوک است،
شاید جهان را نمیرقصاند،
اما گاهی
تنها اوست_
که از دلِ سازِ خاموش
آهنگی نجاتبخش میکِشد _
برای دلهایی که
از بس کوک بودهاند،
از صدا افتادهاند...
آری ،
شاید هر صدای شفاف،
نُتی ست
که به گوش این جهان ،
ناجور می رسد.
شیوا فدائی
برچسبها: شیوافدائی
تاريخ : دوشنبه ۹ تیر ۱۴۰۴ | 11:6 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

