پروانهی شکستهبال،
دیری نیست
که از پیلهات بیرون آمدهای؟
انگار
ماندنت در پیله،
لذتی ژرفتر برایشان داشت؛
تا هر زمان که خواستند،
و هوس کردند،
راهی پیلهات شوند.
اگر تو از پیله بدرآیی، خطاست؛
اما ورودشان به پیلهات،
آزاد و مباح است.
تو آزادی،
اگر خدشهای به آزادیشان نزنی؛
اگر زنجیرهایشان را
درخشانتر کنی.
تو خوبی،
تا وقتی که خوبیات،
تأییدی بر خوبی آنها باشد.
تو پرواز میکنی،
نمودی میشوی از عقابی
تیزبین، بلندپرواز، بیمانند،
اگر…
برایَت تصمیم بگیرند.
پس باش…
بیصدا،
بیدرخواست،
بیوجود.
زیرا اگر بودنت،
با منافعشان در تضاد افتد،
نابودیات
بیدرنگ رقم خواهد خورد.
مگر آنکه
بدانند چشمانی،
در سکوت،
در خفا،
نگاهشان میکند؛
اگر دیده شوند هم ؛
توطئه ای در کار بوده است .
چرا که در نگاه خودشان،
تنها خوبانِ
این دنیای خودساخته اند.
اما…
تصمیم با من و توست.
تغییرِ یکباره،
تحولِ ناگهانی،
یعنی بازگشت به همان سرنوشت:
سرنوشتِ داستانِ قلعهی حیوانات.
تغییرِ زیربنایی ؛
زمان میخواهد؛
رنسانس میخواهد،
نوزایی میخواهد،
تحولاتی ژرف و بنیادین میطلبد.
ما …
می توانیم ؛
انسان لحظه ای که ؛
به یاد آورد «کیست »
و آن زمان که به خود آید،
نوزایی
و پیدا شدن
رخ می دهد .
پس به یاد بیاوریم تا
پیدا شویم.
طهورا عسکری داریونی
برچسبها: طهوراعسکری داریونی

