بر سلامت درود
ای یاد کرده از آنچه گذشت.
بر چشمانت سپاس
ای به دو دیده منت گذاشته ای دوست.
بازگشتی از آن هجر طولانی
که نه تو را بود تاب و نه من.
چه سبکبار تازه کردی
کهنه جاپای دیروزهامان را.
بر سلامت درود ای یار غار
ای دوستِ دوست.
چه خوش برگشتی و شاد شد از
حضور پاک بی توصیف تو
دل بی نوای بودنم.
چه زدی چنگ بر آن ساز فروریخته
که نوای دوستی
ذرات فضا شده.
خوش آمدی.
خوش آمدی.
در آ و بر صدر مجلس دل نشین.
ای با وفا
ای هم نشین.
که شاه نشین قلبم
بی تو خالی بود.
بنشین و مگذر از ملک وجود
به آسانی دیروز.
که خواب
دیروز را با خود برد.
تو بمان و پادشاه وجودم باش.
ای تو توهم شیرینی امروز
که هم هستی و هم نه.
از خیالم برون آ و بر واقعیت نشین.
که خیال من دیری است
زادگاه واقعیت است.
از آن زمان که تو رفتی
ای تازه وارد آشنا
چه خیال بی تو خالی بود.
از خیالم در آ و
واقعیت باش.
سحر غفوریان
برچسبها: سحرغفوریان
تاريخ : چهارشنبه ۱۲ شهریور ۱۴۰۴ | 12:13 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |