چراغها
نفس دالان را گرفته اند
و بخار آه فراموششده
در میان رگهای سیمی سرگردان است
روشنایی واژگون از سقف میچکد
اما ردّی از او نیست
ما باید بدانیم
کدام دیوار
اشک تاریخ گذشته را
در چشم هایش چکانده
که شکل نور را در دهان خود می بیند
اکنون
من به هیأت روشنایی درآمدهام
و از دهان دیوار عبور میکنم
اما شاید بهتر باشد
تو در امتداد دالان
آن را از رگهای خدا وام بگیری
تا در دستانت
چون جنینی در رحم سقف بجنبد
و سیم ها
بند ناف سرخی شوند
که در خلوت خود
سوسو می زنند
فروغ گودرزی
برچسبها: فروغ گودرزی , خدا
تاريخ : یکشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۴ | 10:38 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |