و چشم هایت هم بهـایِ گنجِ قارون است
واین همه زیباییت هم نقضِ قانون است
حتی پرستش ، جز برای غیـرِ اویم نیست
او در دلِ تاریخِ من زئـوس و آمــون است
نه اورشلیم و کعبه، آخر کفر مطلق چیست
که چشمهایت اصلِ اصلِ اصلِ کانون است
در دو جهان آرامشی جز شانه هایت نیست
آغـوشِ تــو ، آن ساحلِ آرام دامــون است
نام مـرا تـو یک نفـس هی زیـرِ لب خواندی
دیوانه ات دیوانه یِ آن لفـظ خاتـون است
«آخـر به اول قصـه» را، تو پابه پایم باش
که جانِ من شیـدایِ این دنیایِ وارون است
ساناز زبرشاهی
برچسبها: ساناززبرشاهی
تاريخ : سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ | 11:31 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |