ما و این حالِ پریشان چه بهم می آییم
در پسِ پنجره پنهان چه بهم می آییم
همه شب تا به سحر در نگهِ آینه ها
همچنان قهوه و فنجان چه بهم می آییم
از خَمِ گیسویِ تو قامتِ من صاف نشد
ما و این زلفِ پریشان چه بهم می آییم
دوش گفتی که بیا دیده ی من بارانیست
ما و این دیده ی گریان چه بهم می آییم
ناز کم کُن ، که ازین غمزه دلم می لرزد
ما و این جامه ی لرزان چه بهم می آییم
گَر بیایی دگرم هیچ تمنایی نیست
ما و این خواهش سوزان چه بهم می آییم
یک شبی را تو بمن رخصت دیدار بده
ما و این سینه ی بی جان چه بهم می آییم
نسرین فیضی پور
برچسبها: نسرین فیضی پور , پنجره
تاريخ : شنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۴ | 11:32 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

