ای دل من، تا کجا باید چنین آواره بود؟
یا مگر پایان ندارد این مسیر بیحدود؟
بیتو هر لحظه غمی سنگینتر از کوه است، آه!
با تو اما هر غمی در قلب من لبخند بود
از کجا آورده ای این شور و شادی را نسیم؟
یا چه رازی در نگاهت هست از بود و نبود؟
سنگ اگر دل داشت، کم کم نرم میشد از تپش
در دلش با من کمی از مهربانی هم نبود؟
نام من در باد پیچید و به هر سو پرت شد
ای عجب! آیا کسی جز عشق این افشا نمود؟
محمدرضا گلی احمدگورابی
برچسبها: محمدرضاگلی احمدگورابی , باد
تاريخ : چهارشنبه ۷ آبان ۱۴۰۴ | 12:29 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

