تو ای همیشه در نظر، تو ای همیشه بینظیر
اشاره میکنم بیا، کنایه میزنی: بمیر!
دلم مگر چه هیزم تری به چشم  تو فروخت؟
به جز سلامی ای شکوه سربلند سر به زیر!
به گریههای نیمهشب، به لحظههای نیمسوز
قسم، قسم که عشق، سرنوشتِ ماست ـ ناگزیر
همیشه پیچ جاده های"ما" شدن، غریبه اند؛
دو شاخه دل، به جستجوی مشترکترین مسیر
نه سایه مُرد، نه صدا، نه شور آن بهارِ دور
فقط تویی و خاطرم، بدون طرحی از کویر
میان واژههای خیس، زخمی توام هنوز
که عشق با ارادهاست و هم شکستناپذیر!
در این هوای پس که عشق را شهید میکند
بیا و چتر بر سر دو چشم عاشقم بگیر
مهراد بابایی
برچسبها: مهردادبابایی
تاريخ : جمعه ۹ آبان ۱۴۰۴ | 11:28 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 | 

