دیر شد،پنجره باران نشد آوازهی شهر
تو که بدقول نبودی نفس تازهی شهر
نقش لبخند تو از نقشهی عشاق افتاد
دردناک است به هم ریخته شیرازهی شهر
بیتو حتی سحر از یاد زمان افتاده
هیبتی نیست دگر در نفس سازهی شهر
خاطراتت همه با بوی غزل میرقصند
داغت اندوه بزرگی ست به اندازه ی شهر
کوچهها بهت زده و پنجره ها گریانند
باز مشکی شده پیراهن دروازه ی شهر
خندهام مرد و نفس خستهتر از گریه شده
مانده در خستگی یخ زده خمیازهی شهر
مهراد بابایی
برچسبها: مهردادبابایی , پنجره
تو ای همیشه در نظر، تو ای همیشه بینظیر
اشاره میکنم بیا، کنایه میزنی: بمیر!
دلم مگر چه هیزم تری به چشم تو فروخت؟
به جز سلامی ای شکوه سربلند سر به زیر!
به گریههای نیمهشب، به لحظههای نیمسوز
قسم، قسم که عشق، سرنوشتِ ماست ـ ناگزیر
همیشه پیچ جاده های"ما" شدن، غریبه اند؛
دو شاخه دل، به جستجوی مشترکترین مسیر
نه سایه مُرد، نه صدا، نه شور آن بهارِ دور
فقط تویی و خاطرم، بدون طرحی از کویر
میان واژههای خیس، زخمی توام هنوز
که عشق با ارادهاست و هم شکستناپذیر!
در این هوای پس که عشق را شهید میکند
بیا و چتر بر سر دو چشم عاشقم بگیر
مهراد بابایی
برچسبها: مهردادبابایی
تو هم به فکر منی، حاضرم قسم بخورم
بدون ترس، علنی حاضرم قسم بخورم
به شوق وصل تو هر روز روزه میگیرم
و با چنین دهنی حاضرم قسم بخورم
که مثل من تو هم از این فراق دلتنگی
به فکر آمدنی حاضرم قسم بخورم
تو از تمام کسانی که بینِ شان هستی
پیِ جدا شدنی حاضرم قسم بخورم
سکوت میکنی اما در انتهای سکوت
لبالب از سخنی حاضرم قسم بخورم
دلت بهانه و جمعی به فکر صید تواَند
برای اینکه زنی حاضرم قسم بخورم
از این غزل خوشات آمد و ماندهای که از آن
چگونه دل بکَنی، حاضرم قسم بخورم!
مهرداد_بابایی
برچسبها: مهردادبابایی
تو هم به فکر منی حاضرم قسم بخورم
هماین زمان علنی حاضرم قسم بخورم
به شوق وصل تو هر روز روزه میگیرم
و با چنین دهنی حاضرم قسم بخورم
که مثل من تو هم از این فراق دلتنگی
به فکر آمدنی حاضرم قسم بخورم
تو در میان کسانی که بینشان هستی
طلای در لجنی، حاضرم قسم بخورم
سکوت میکنی اما در انتهای سکوت
لبالب از سخنی حاضرم قسم بخورم
دلت بهانه و جمعی به فکر صید تواند
برای این که زنی، حاضرم قسم بخورم
از این غزل خوشت آمد و ماندهای که از آن
چهگونه دل بکَنی، حاضرم قسم بخورم
مهرداد بابایی
برچسبها: مهردادبابایی
روزی از راه آمدم اينجا ساعتش را درست يادم نيست
ديدم انگار دوستت دارم ، علتش را درست يادم نيست
چشم من از همان نگاه نخست با تو احساس آشنايی كرد
خنده ات حالت عجيبی داشت حالتش را درست يادم نيست
هی به عکست نگاه میکردم زیر چشمی و در خيال خودم
می زدم بوسه ها به پیشانی ت ، لذتش را درست يادم نيست
آن شب از فكر تو ميان نماز ، بين آيات سوره ی توحيد
لَم يَلد را ، يَلد وَلم خواندم! ركعتش را درست يادم نيست
باورش سخت بود و نا ممكن كه دلم بوی عاشقی می داد
پيش از اينها هميشه تنها بود مدتش را درست يادم نيست
خواب تو خواب هر شبم شده بود راه تعبير آن سرودن شعر
جای من یک نفر کنار تو بود صورتش را درست يادم نيست
مانده بود از تمام خاطره ها شاعری در میان آیینه...
اسم او مهرداد بود اما شهرتش را درست یادم نیست!
مهردادبابایی
برچسبها: مهردادبابایی

تو هم به فکر منی حاضرم قسم بخورم
همین زمان علنی حاضرم قسم بخورم
به شوق وصل تو هر روز روزه میگیرم
و با چنین دهنی حاضرم قسم بخورم
که مثل من تو هم از این فراق دلتنگی
به فکر آمدنی حاضرم قسم بخورم
تو در میان کسانیکه بینشان هستی
طلای در لجنی حاضرم قسم بخورم
سکوت میکنی اما در انتهای سکوت
لبالب از سخنی حاضرم قسم بخورم
دلت بهانه و جمعی به فکر صید تو اند
برای اینکه زنی حاضرم قسم بخورم
از این غزل خوشت آمد و مانده ای که از آن
چگونه دل بکنی حاضرم قسم بخورم
برچسبها: مهردادبابایی
دیدم انگار دوستت دارم علّتش را درست یادم نیست!
.
چشم من از همان نگاه نخست، با تو احساس آشنایی کرد
خنده اَت حالت عجیبی داشت، حالتش را درست یادم نیست
.
زیر چشمی نگاه میکردم صورتت را، و در خیال خودم
می زدم بوسه بر کنار لبت، لذّتش را درست یادم نیست...
.
آن شب از فکر تو میان نماز، بین آیات سوره ی توحید
لَم یَلِد را یَلِد ولَم خواندم رکعتش را درست یادم نیست!
.
باورش سخت بود و نا ممکن که دلم بوی عاشقی می داد
پیش از این او همیشه تنها بود، مدّتش را درست یادم نیست
.
خواب تو خواب هر شبم شده بود راه تعبیر آن سرودن شعر
یک غریبه همیشه پیش تو بود صورتش را درست یادم نیست
.
عادت عشق دل شکستن بود و مرا عاشق نگاه تو کرد
واقعاً او چه خوب می دانست عادتش را درست یادم نیست!
.
عاقبت مرد بین آئینه بی خبر رفت و در شبی گم شد
چون لیاقت نداشت یا اینکه جرأتش را درست یادم نیست
برچسبها: مهردادبابایی

