خدا ا در هر وجودی هست
هر چه بر او می نهی نامی
آن دعایی که از ژرف سویدای دلت
اشکی کند جاری
میان نم نم باران
شمیم گل که می آید ز یک
باغ و چمنزاری
به پیچشهای یک پیچک
به انگوری که از تاکی شود آویز
غروبی در کنار ساحل دریا
که رقص موجها غرقت کند
در شوق و احساسی پر و لبریز
طلوع صبح هر روزی
که با عشقی و لبخندی کنی آغاز
سلامی را به شور و شادی یک نغمه و آواز
خدا گاهی میان رقص پر شور و سماع صوفیان پیداست
خدا گاهی تمنای وصال عاشقی شیداست
در رنگ رنگ بال پروانه
به هربرگ درخت و قطره و شبنم
میان داستان و شعر و افسانه
به روی سفره ای در بزم شاهانه
کنار من کنار تو
درون ذره های این جهان درهر مکان
تا اوج آن تاریکی بی انتهای
کهکشان پیداست
به جام می،کنار مست و میخانه
به مسجدها ،کلیساها و معبدها هویداست
خدا درد و غم و هجران و ماتم نیست
اربابی،پادشاهی بی مروت
شوکرانی تلخ و مرگ آور چنان سم نیست
گاهی بودنی ،یک لحظه و دم نیست
هر جا که می بینی اثر دارد
به هر جمعی،به هر بزمی،به هر عیشی
ز هر رازی که در دل داری و پنهان
بدان او در دلت هست و خبر دارد
خدا عشق است و لبخندی
که بر لبهای غمگینی،دردمندی،سوگواری
تو بنشانی
دست خسته ای محتاج و رنجوری بگیری
دلی را نشکنی از خود نرنجانی
خدا همواره هرجا و شروع و لحظه ی
زیبای هر کاریست
خدا در قلب ها جاریست
خدا در قلب ها جاریست
رضا جلیلیان
برچسبها: رضاجلیلیان , خدا

