✈2★در امتدادک🍃♥️🍃ــمهتاب🍂🧡💙🍂وچه👤

🦋🪁🌳✰فراموش نکنیدکه سپاسگزار باشید.هر روز(حوالی خدا)☀️♡

درونم، کسی راه می‌رود...

🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊
✈2★در امتدادک🍃♥️🍃ــمهتاب🍂🧡💙🍂وچه👤 🦋🪁🌳✰فراموش نکنیدکه سپاسگزار باشید.هر روز(حوالی خدا)☀️♡

درونم، کسی راه می‌رود...

درونم،
کسی راه می‌رود...
بی‌پا،
بی‌نام،


هرچه می‌گویم،
اوست...
اوست که می‌گذرد از گلو،
از تارِ نفس،
از خاموشی.

و چشمش را پنهان می‌گذارد.
چشمش را پنهان می‌گذارد...

من – خیالِ جدایی‌ام،
او – یقینِ پیوند.


من...
او...
من...
او...

گاهی در آینه،
به چشمی نگاه می‌کنم
که نمی‌دانم
کیست.

و باز می‌گویم:
اوست...
اوست...

شاید هر دو،
بر سطحِ یک رؤیا لغزیده‌ایم –
او، موجِ آمدن،
من، کفِ فراموشی‌اش.

و باز، حقیقت...
حقیقت...
در میانه‌ی ماست:

آنجا که
من از لبانش می‌چکم،
و او
در سکوتِ من
تنفس می‌کند...
تنفس می‌کند...


شیوا فدائی


برچسب‌ها: شیوافدائی

تاريخ : چهارشنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۴ | 10:57 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |
.: Weblog Themes By SlideTheme :.