گردی نشسته بر همهی شیشههای شهر
دیریست کرده آینه با شوق و خنده قهر
فرهادِ روزگار چرا تیشهاش شکست؟
لبخندِ تلخ بر لبِ شیرین چرا نشست؟
دیوارِ ظلم بر سر کوچه هوار شد
باطل به پشت حقّ و حقیقت سوار شد
گم شد دعای هر شبِ ما در خیالِ خام
آمین شده نشسته به روی کدام بام؟
آدم؛ برای چیدن یک سیب زود بود
آواره گشتهایم در این گنبد کبود
جمیله اتکالی شربیانی🌹
برچسبها: جمیله اتکالی شربیانی
تاريخ : پنجشنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۴ | 11:59 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

