✈2★در امتدادک🍃♥️🍃ــمهتاب🍂🧡💙🍂وچه👤

🦋🪁🌳✰فراموش نکنیدکه سپاسگزار باشید.هر روز(حوالی خدا)☀️♡

میان بی‌حوصلگی‌هایم،

🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊
✈2★در امتدادک🍃♥️🍃ــمهتاب🍂🧡💙🍂وچه👤 🦋🪁🌳✰فراموش نکنیدکه سپاسگزار باشید.هر روز(حوالی خدا)☀️♡

میان بی‌حوصلگی‌هایم،

میان بی‌حوصلگی‌هایم،
کودک نقاش درونم را، فرا می‌خوانم
زرد و آبی، سبز، گُلی و مَلّه‌ای را
به دست‌های پرتمنایش می‌سپارم
از روایت خارج می‌شوم،
دور می‌گردم
کنجکاوانه باردیگر
به تماشایش برمی‌گردم
او می‌کشد و پاک می‌کند
از گذشته تا فردا را
خط خطی می‌کند
طرح‌ و رسم‌ها را
حوصله‌اش طاق می‌‌گردد
مزخرف می‌گوید
اشک در چشم، با ترس می‌خندد و می‌گوید
گذر عمر یک بازیست
می‌آیم تا در این بازی،
دل کوچک و شادش را ملالی نکند
دست نقاشش را قرض می‌گیرم
چشمانم را می‌بندم
پینه می‌زنم خورشیدی بی‌نور بر آسمان
خانه‌ای هم بی دودکش
درختی بی‌باروبرگ در کنار خانه‌ای بی‌سامان
خطوط سیاه ممتد هم
به جای ابر نقش می‌زنم...
اوضاع می‌شود قمر درعقرب
خودمانی بگویم خردرخر
وصله‌‌ها همگی شده‌اند جورواجور،
بعضا کمی از آن‌ها هم ناجور..

تمام هستی‌ام می‌گرید
قلم در دستم می‌خشکد و می‌افتد...
مسخره‌ترین ساعت عمرم می‌گذرد


برمی‌گردد منِ خسته‌ی جامانده ز دریای زمان در بستر رویاهایش
و شیرین می‌کند؛
چه را؟
زندگی را دیگر،
چای که تلخش هم می‌چسبد...
غرق در اوهام یک نقطه روشن می‌بیند و به دنبال همان، دنیایی می‌سازد...
به چه دنیایی!
رنگ‌ها همگی روشن،
واژه‌هایی دلبر
از دور تماشا می‌کنم نقطه امنم را،
این اَبَرایده‌ی نابم را
راز قدرت همین است
‌ یک رها کردن اعلاء
در پیِ سخت‌‌ترین ثانیه‌ها
دست در دست سکوت
پناه بردن بر رویاها.....


سیمین زندیه


برچسب‌ها: سیمین زندیه

تاريخ : یکشنبه ۲۳ آذر ۱۴۰۴ | 11:45 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |
.: Weblog Themes By SlideTheme :.