آسمان بودم و بی ابر...
ولی باریدم !
من زمین بودم و پُر مهر...
ولی لرزیدم !
رود بودم ...
آن که در رویای دریا خشک شد
اشک هایم را چو دریا کردم و
بر گِرد ِ آن رقصیدم !
موج بودم ...
ساحل ام را چون ندیدم هیچ گاه
در خیالم ساحلی را ساختم ...
بر شانه اش خوابیدم !
من سراسر قلب بودم ...
پس شکستم بارها
خود به هم چسباندم آن را
در خودم نالیدم !
دانه ای بودم پُر از امید...
گرچه سال ها
من درون خاک بودم ....
من ...
نپوسیدم !
نترسیدم !
چنین روئیدم !
من زِ ابرم ...
چون که باریدم ...
دوباره می روم تا آسمان
یک سفر مانده به اوجم !
من به خوابم دیدم !!
زیبا کشاورز
برچسبها: زیباکشاورز
تاريخ : سه شنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۴ | 11:22 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

