امروز روز روشنیست، ای جان جانم! آمده
خورشید در چشمت شکفت، ای مهربانم! آمده
در باغ جانم گل شکفت، در شوق رویت، ناگهان
چون بید لرزیدم ز شوق، بوی بهاران آمده
دل بیقرارم را ببین، ای عشق دیرینسال من
دیگر شکایت کی کنم؟ هنگام جانان آمده
چشمم به خوابم خوش نبود، امشب ولی با دیدنت
در دیدهام رؤیا شکفت، وقتِ پریشان آمده
بازم بگیر ای مهربان، با دستهای روشنت
کز سردی این شام سرد، صبحی در آن جان آمده
من سالها در آرزو، خواب تو را پروردهام
امشب حقیقت شد دعا، روز وصالان آمده
ابوفاضل اکبری
برچسبها: ابوفاضل اکبری
تاريخ : سه شنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۴ | 11:27 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

