آنشب به پشت پنجره باران بهانه بود
فصل خزان و شاخه عریان بهانه بود
تا هرکجا که خاطره ای جاودانه داشت
عطر تو می وزید و خیابان بهانه بود
در زیر آسمان پر از نور ماهتاب
رقص شلال و چاک گریبان بهانه بود
صدها ستاره چیدی و دادی بدست من
حرف از مدار چرخش کیهان بهانه بود
مهر تو بود و ثانیه هایی که جان گرفت
تفسیر ماه آذر و آبان بهانه بود
من غرق در طروات سیب رخت شدم
رنگ و لعاب بوته گلدان بهانه بود
گیرایی نگاه دو چشمت چها نکرد!
در کافه ای که قهوه فنجان بهانه بود
با غمزه نگاه تو خیس عرق شدم
حال و هوای شرجی گیلان بهانه بود
راهی شدم فقط که بیایم به دیدنت
اصلا تمام قصه ی تهران بهانه بود
گفتی بهار دیگری البته می رسی
هرگز نیامدی و زمستان بهانه بود
علی معصومی
برچسبها: علی معصومی
تاريخ : پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ | 12:14 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

