✈2★در امتدادک🍃♥️🍃ــمهتاب🍂🧡💙🍂وچه👤

🦋🪁🌳✰فراموش نکنیدکه سپاسگزار باشید.هر روز(حوالی خدا)☀️♡

یک “رادیو” بود

🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊
✈2★در امتدادک🍃♥️🍃ــمهتاب🍂🧡💙🍂وچه👤 🦋🪁🌳✰فراموش نکنیدکه سپاسگزار باشید.هر روز(حوالی خدا)☀️♡

یک “رادیو” بود

یک “رادیو” بود
که مثل پدربزرگ
پیرِ پیر شده بود
گاهی آنقدر “خِر خِر” می کرد
که مجری
از اخبار گفتن
بی خیال می شد
پدربزرگ همیشه فکر می کرد
رادیو
هیچ وقت حرفش را گوش نمی کند

و باید آنقدر گوشش را پیچاند
تا صدای مجری
بزند بیرون
رادیو از درد سرفه می کرد
و من ...
به موهای صاف و بلند ِ“ بی بی”
نگاه می کردم
شاید اگر کمی موج داشت
پدربزرگ و رادیو
دوستان خوبی می شدند

و “ اخبار”  گاهی
جای خودش را
به یک ترانه ی عاشقانه میداد...


برچسب‌ها: حمیدجدیدی

تاريخ : چهارشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۹ | 1:6 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |
.: Weblog Themes By SlideTheme :.