با رفتنت،
جهان کوچکم فروریخت
و نقشهی دلم دوباره ترسیم شد،
نه با مرز کشورها،
که با خطوط شکستگیهای دلتنگی…
نبودنت،
چون مه صبحگاهی، آرام آرام نشست
بر حیاط ذهنم،
و خاطرات،
مانند برگهایی خشک،
در بادِ نبودنت پراکنده شدند.
عشق تو،
و آن دو فانوسِ خیس از اشتیاق،
قدرتی داشتند
چون نیروی جاذبه
نه برای افتادن،
که برای ماندن…
من،
در مدار نگاهت اسیر شدم،
زمینگیرِ احساسی
که قانون جغرافیا را نمیشناخت.
و حالا،
کافیست هر سحر،
قاصدکی بفرستی با عطر لبخندت،
تا دلِ خستهام جان بگیرد.
که بی لبخند تو،
دلم نمیتپد،
نمیرویَد،
چون گلی زیر آسمانی
که خورشیدش را گم کرده
سیدحسن نبی پور🌹
برچسبها: سیدحسن نبی پور
تاريخ : یکشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۴ | 11:56 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |