در سکوتِ جهان،
کتابی میتپد
بینام،
اما پر از بویِ عشق.
عشق،
دستیست در غبارِ ورقها
که از شاخههای کلمه،
نور میچیند.
کتاب را باز کن
نه برای دانستن،
برای برخاستن،
برای روییدن از سطرِ خودت.
هر واژه،
دانهایست در خاکِ رؤیا،
و در انتها،
کتابخانهای در تو میروید،
که در آن
هیچ کتابی
بسته نمیشود.
سیدحسن نبی پور
برچسبها: سیدحسن نبی پور
تا بیایی
دانههای تسبیح م را شمردهام،
تا آخرِ نفس
هر دانه
نبضیست از نامِ تو.
قهوهام بوی تو میدهد
و بخارِ لبخندت
بر لبِ فنجان
میلرزد.
بهار از گیسوانت میریزد
بر پوستِ خیالِ من
نور
در تنم
پناه میگیرد.
در سکوت
لبهایت را میچشم
که واژهها
از نفس میگریزند.
بیا
تا صدای دانهها
در عطرِ حضورت
گم شود.
سیدحسن نبی پور
برچسبها: سیدحسن نبی پور
در عجبم
از خالقِ فصلها
که بهار را
چون لبخندِ رهگذری گمشده
در دلِ خاک مینشاند.
تابستان میآید
و گرمایش
بر شانهی خوابِ درخت میماند
داغی
از روزهای بیبرگشت.
پاییز
از پلههای باد پایین میآید
و برگها
نامههاییهستند
که هیچکس نخوانده است.
زمستان اما
آینهایست
که در آن
بهار را تمرین میکنم
و من
در این تکرارِ آرامِ جهان
بهار را
هر بار
از نو باور میکنم.
سیدحسن نبی پور
برچسبها: سیدحسن نبی پور , پاییز , بهار , خدا
دلم شانهای میخواهد
که بوی باران بدهد
پناهی گرم
بیواژه و بینام
چون پدر
که با نگاهی نرم
تمام رنجِ جهان را میروبد
از دلِ کودکش
در آن پناهِ بیقید
پروانه میشوم
میچرخم
دورِ چراغِ بیپروا
که در سوختن
به رازِ روشنِ بودن رسیده است
مرا بلد نشد جهان
نه در خنده، نه در گریه.
اما تو
با نگاهی کوتاه
ققنوسم کردی
و از خاکسترم
صبح دمید.
سیدحسن نبی پور
برچسبها: سیدحسن نبی پور
صبر کن،
روزی از این پیچِ خاموشِ جاده
نسیمی میآید،
که مرا تا تو میبرد.
آنجا،
در چشمانت،
سپیده میدمد.
سیدحسن نبی پور
برچسبها: سیدحسن نبی پور
حروف
میرقصند با باد
طنابِ خوشبختی
در دستانم میبافم
سکوت میلرزد
با حروفِ
ع، ش، ق
سیدحسن نبی پور
برچسبها: سیدحسن نبی پور , عشق
مگر زن چیست !!!
که مرد
در هزارتوی نگاهش
گم میشود
و هیچ نقشهای
از لبخندش باز نمیگردد.
سیدحسن نبی پور
پروانه
در مشت پینهبستهاش
میلرزد
انگار هنوز
لب بر گل میگذارد
از یاد عشق.
سیدحسن نبی پور
موضوعات مرتبط: 🌿زن
برچسبها: سیدحسن نبی پور
زن،
مخلوقیست چندبُعدی
پلک که میزند،
جهانی میلرزد.
دلش که میگیرد،
بارانِ چشمش
چهرهی عشق را میشوید.
و چون عشق
در درونش بمیرد،
نَفَسِ جهان میایستد.
سیدحسن نبی پور
زن،
از تبارِ نور است و خاک،
چند بُعد در او نفس میکِشند.
پلک میزند
و افق
از خواب برمیخیزد.
دلش که بلرزد،
کوه به گریه میافتد.
و چون عشق
در ریشهاش بمیرد،
فصلها
از حرکت میمانند.
سیدحسن نبی پور
زن،
از آینه میآید
اما در مه گم میشود.
چشم میبندد
و جهان
کمی خاموشتر میشود.
دلش که میگیرد
بارانِ بیصدا میبارد
از استخوانِ آسمان.
و چون عشق
در سینهاش بمیرد
دیگر هیچ صدایی
نامِ او را صدا نمیزند.
سیدحسن نبی پور
موضوعات مرتبط: 🌿زن
برچسبها: سیدحسن نبی پور
زن
با عشق،
بهار را در رگهایش میدمد.
بیعشق،
تنها درختیست
که برگهایش
به جای سبز شدن
خاکستر میبارند.
سیدحسن نبی پور


قلب زن
چون فانوس شبگرد است
عشق
روغن روشنایی
بیآن
شیشهاش پر از دود
و راهها تاریک.
سیدحسن نبی پور


عشق
نفس زن است
بیعشق
راه میرود
بیآنکه زنده باشد.
سیدحسن نبی پور


موضوعات مرتبط: 🌿زن
برچسبها: سیدحسن نبی پور
پاییز
چیزی نمیگوید،
فقط
راه میرود
در کوچههای خیس،
و برگها
از تنِ رنگینکمان
میافتند
بیآنکه بدانند
کِی عاشق شدند.
سیدحسن نبی پور
برچسبها: سیدحسن نبی پور , پاییز
پاییز آمد،
و درختی که سایهاش
مانند دستی مهربان
بر سر ما بود،
در برابر چشمهایمان
شکست.
زمین، سرد و بیخاطره،
تن او را بلعید،
چنانکه مرگ
نامها را میبلعد.
خانه خاموش شد،
پنجرهها دیگر به آفتاب نگشودند،
و امیدی که بر قامت او آویخته بودیم
در غروب،
چون ستارهای در دهان شب
خاموش شد.
سیدحسن نبی پور


پاییز ، درخت را برید،
خاک سرد، تن او را بلعید.
سایهاش بر دیوار لرزید
و خانه در سکوت فروریخت.
ما ماندیم،
با چشمهای خشک،
در غروبی بیپایان
مثل سنگ ایستادیم.
سیدحسن نبی پور
برچسبها: سیدحسن نبی پور , پاییز , پنجره
پاییز
دستیست که
بر بوم زمین
ردِ رنگ میکشد
برگها
رازهای رقص را
در خود پنهان دارند.
سیدحسن نبی پور
.
پاییز
زنیست با دامنِ شعلهور
که برگها را
در پیراهنِ رقص
به خواب میبرد.
سیدحسن نبی پور
برچسبها: سیدحسن نبی پور , پاییز
آغاز عشق
گاهی سکوتیست
که بیصدا
میپیچد میان دو نگاه
و دل
بیآنکه بدانی
به اسارت می رود
نامت را نمیداند.
و رازها
در آینهی چشمها پنهاناند
وقتی دلم
معنای حضورت را
در سکوت میجوید.
که بیصدا رفتهای
این همان است
زیبا ترین ندانستن
سیدحسن نبی پور
برچسبها: سیدحسن نبی پور , عشق
پاییز،
عاشقیست
که برگبرگِ جهان را
میبوسد...
در آغوشش
رنگها
از تنِ رنگینکمان
میریزند.
سیدحسن نبی پور
برچسبها: سیدحسن نبی پور , پاییز
پاییز
عشق
گرهایست
که پاییز
با برگها باز میکند.
دستها
میان باد و دعا،
در پی لمس خدا هستند.
برگها،
دلهای عاشقِ افتاده،
زیر پای رهگذران له میشوند.
و اگر باران ببارد،
شاید رود،
اندوه را با خود ببرد،
و آن صدای خسته و خاموش،
که در گلو جا مانده بود،
زیر باران،
آواز زندگی را دوباره بخواند.
سیدحسن نبی پور
برچسبها: سیدحسن نبی پور , پاییز
عطر زندگی
زن،
باران است؛
آرام که قدم میزند روی واژهها،
نوازش میکند جانِ کلمات را،
مثل نسیمی که میرقصد بر تن صبح.
لبخندش،
راز نهفتهی شعر است،
که عاشقانهها را میرقصاند،
و دلها را به تپش میکشاند.
اگر مردان میآموختند
دوست داشتن را از زن،
دنیا،
نه قصهای تنها،
که عطر زندگی میشد،
گرمایی بود که در جان کلمات میدمید.
زن،
باران زندگی است،
که با هر قدمش
شعر را زنده میکند.
سیدحسن نبی پور
موضوعات مرتبط: 🌿زن
برچسبها: سیدحسن نبی پور
پاییز ایستاده
برگها
کمانهای شکستخوردهاند
من تن بلورین تابستان را
در آغوش میکشم،
خاطرهی لبهای عنابی
چنگی در تاریکی
پاییز میبلعد خاطراتم را
و من ماندهام
با بوی دلتنگی بیصدا
کاش فصلها میدویدند
تا بهار
عشق را دوباره بنوازد.
سیدحسن نبی پور
برچسبها: سیدحسن نبی پور
زندگی رمانیست
که تنها بازیگرش دل است
و عشق
تنها زبان گفتوگوی او.
سیدحسن نبی پور🌹
.
زندگی قصهایست
که بازیگرش دل است
و عشق تنها کاریست
که بلد است.
سیدحسن نبی پور🌹
برچسبها: سیدحسن نبی پور , عشق
عشق معادلهای است
که هیچکس جوابش را نمیداند
اما در بیجوابی ش
ما همیشه در آن زندگی میکنیم.
سیدحسن نبی پور
برچسبها: سیدحسن نبی پور , عشق

