این بار که مرا دیدی
صدایم نکن.
مگذار کلمات
قداست بلورین هوا را
به خاکستر بکشانند.
نام مگذار بر حس.
جامد مکن نسیم دلنواز بودن را.
این بار که مرا دیدی
از چشم بگذر.
بگذر از دیدن
از نگاه
از عقل.
بگذر از این منطق شکننده ی
خشک خائن.
بگذر.
این بار که مرا دیدی
محو شو در لطافت شبنم
رقصان روی خاک.
که اکنون هست.
که اکنون نیست.
هیچ لحظه ای باز نمی گردد.
تو بازگرد.
این بار که مرا دیدی بازگرد و
شعر وحدت بخوان.
که خسته ام از کثرت احساس
کثرت معنی.
این بار که مرا دیدی
یکی شو با من
تا بباریم
ببارم به عشق.
بباری به عشق.
نه انسانی بود.
نه انسانی هست.
نه تو هستی و نه من.
آنچه هست
خود ذات پاک بودن است.
تنها
یکی
بی من.
این بار که مرا دیدی
از بودن هم بگذر.
سحر غفوریان
برچسبها: سحرغفوریان
تاريخ : دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۴۰۴ | 11:47 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |