شاید یک روز
دور یا نزدیک
دوباره کوچه از شمیم حضور تو
پیراهن ملال را پاره کند،،،،
مرا می بینی
با همان
پیراهن ساده ی آبی رنگ
که دوست میداشتی.
آشفته حال،،
با خود غریبه،،
و با دیگران غریبه تر..
گویا به نجابت دیدار
جایی نشسته باشم
که نمیدانم کجاست،،
و شاید بر سر راهت،،
آنجا که تو می ایستی
چنان همیشه با وقار
با همان
چشمان بادامی زیبایت
در ثانیه های منجمد میان شک و تردید
آهسته
شاخه گلی بروی دستان بی قرارم میگذاری
سری تکان میدهی و میروی،
و من..
با نگاهی
که روزی برایت آشنا بود
خیره به خالی دنیای بدون تو
به ناگهان
رفتنت را دوباره میشناسم.
عادل پورنادعلی
برچسبها: عادل پورنادعلی
تاريخ : یکشنبه ۶ مهر ۱۴۰۴ | 11:5 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |