برگِ خزان، حدیثِ جدایی نوشت باز
در کوچهها غریبیِ پاییز شد دراز
بوی غمِ سپیده به شبها نشسته است
چون آهِ سرد، بر دلِ تنها گریهساز
رفتند روزهای جوانی چو باد سرد
ماندیم ما و خاطرهای زرد و بینماز
ای آرزو کجایی که این قلب خسته را
آغوشِ تو شود وطنِ امن و بیمجاز
پاییز میرسد به دلم هر نفس، ولی
یک شوق مانده دیدنت ای عشقِ بینیاز
کاویانی علی
برچسبها: علی کاویانی , پاییز
تاريخ : جمعه ۱۱ مهر ۱۴۰۴ | 11:1 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |