با تو آغاز کردم
شور عاشقی در کوچه های بی قراری
من را ندیدی ؟
همچون بی پناه و سرگردان
در تمنای وصال تو
به هر خواهشی سر سپردم
شنیدم که در وادی عاشقی
تنهایی نام دیگر توست
به جان بهای گزاف دادم
عشق تو را در وجودم
پنهان نمودم
نه شاید که نیازم را نپذیری
تنهایی را برگزیدم
تا در آن قرار آغوش مهر بگذارم
به راستی که
تنهایی نام دیگر توست
سحر و جادوی سیاه
همان آواره گی و هجران
در امتداد روزگار عاشقی ست
ولی من هراز گاهی
پشت پنجره رنگی اتاقم
می ایستم
شاید دنیای سیاه و سفید
تنهایی ام رنگ حضورت
را بگیرد
تنهایی نام دیگر توست
مهر ماه در چشمانم
حلقه امید بسته است
زمان را به تسخیر
ذهنم رساندم
تا اگر به بالینم رسیدی
آن را متوقف کنم
شاید اندک زمانی
از تنهایی کشیده ام جبران گردد
تنهایی نام دیگر توست
می دانم که چرا
زیر درخت اقاقیا نمی آیی
چون در این مقال
دو سه پنج روز
نمی ارزد
دل به من بسپاری
غروب غریبی در من زاده شده
می پندارم جنس وجودمان
در این کشکول شیخ بهایی
به یک پیمانه نسرشته اند
تنهایی نام دیگر توست
باید پذیرفت که این عاشقی نیست
باور کنم در نسخه طومار من
ز ابتدا تنهایی نگاشته شده
نه اینکه در قالب عابد عزلت نشین
در آمده باشم
بلکه ذاتم با عاشقی سنخیت ندارد
گوهر عشق را به هر بی سر و پایی ندهند
جام زرین خواهد
تا جانان گردد این وجود تهی
باشد کوتاه می اندیشم
من بروم به دنبال
خرده ذوقی
و چند سطری بنگارم
و به این حادثه بیاندیشم
که تنهایی نام دیگر من است
نه نام تو
چون موهبت عاشقی را
تنها به من دادند
و آن در تنهایی من
متبلور شده است
حسین رسومی🌹
برچسبها: حسین رسومی

