خوب است که
من،
ما،
تو…
نه دلبسته به جایی هستیم که از آن آمدیم،
و نه دلبسته به جایی که قرار است برویم؛
ما فرزندان اکنونیم،
که در میانهی زمین و آسمان،
بهشتی میسازیم از لحظههای مشترک.
من و تو،
سرمست در جشنوارهی بیماریهای عشق،
از زخمها جامی میسازیم،
و از اندوه، چراغی
که مسیر تاریک تقدیر را روشن کند.
من و تو آموختهایم
که مرگ همیشه از گورها آغاز نمیشود؛
مرگ گاهی همان لحظهایست
که دستها جدا میشوند،
و نگاهها، جرات ماندن ندارند.
پس چه خوشبختیم
که پیش از آنکه واقعاً بمیریم،
با لبخندی ساده،
با آغوشی کوتاه،
جاودانگی را بر زمین،
نه در آسمانها،
تجربه میکنیم.
خوب است که هیچکجا وطن ما نیست،
جز جایی که نفسهامان درهم میآمیزد.
هیچ پناهگاهی مقدس نیست،
جز شانهای که
اندوه را تاب میآورد.
و چه باک اگر فردا
همهچیز از دست برود،
من و تو به اندازهی همین امروز
جاودانهایم؛
زیرا هر چه را در آسمان جستوجو میکردیم،
بر زمین، و در کنار هم، یافتهایم.
نازنین رجبی
برچسبها: نازنین رجبی