در این سکوتِ بلند که تو در آن غریبی نیستی
من
قرآنِ عشق را
از اولِ سورهی «یا ایُّهَا المُعَذَّبُ فی مَحرابِ البُعد»
میخوانم.
تو
آیۀ آبیِ آرامشِ منی
که بر لوحِ سفیدِ فاصلهها نقش بستهای.
و این تشنگی که بر لب دارم
همان حجم تنهایی بی کران توست
دستهایت
این دو کبوترِ سفید
بر شانههایِ وقت مینشینند
و زمان
در حلقهی انگشتانِ تو
از حرکت میایستد.
من
در هر نماز
پیشانی بر مهرِ تصویرت میسایم
و زمزمه میکنم
«إِنَّ مَعَ العُسرِ یُسراً
إِنَّ مَعَ الغُربَةِ حُضُوراً».
ای که دوری و نوری
ای که در پردهی حجابِ فرسنگها پنهانی
و در آیینهی دلهایِ ما جاری
تو را
چون نفسهایِ صبحگاهی
در سینه حبس میکنم
و با هر «أنا لَک»
جهان را به پذیرشِ این معجزه وادار میکنم.
حضورت
نخ تسبیحی است
که دانههایِ متفرقِ روزهایم را
به نظم میکشد
و در هر «سبحانَ مَن أنت»
جهانی نو متولّد میشود.
حسین گودرزی
برچسبها: حسین گودرزی , خدا , نماز