در این سکوتِ بلند که تو در آن غریبی نیستی
من
قرآنِ عشق را
از اولِ سوره‌ی «یا ایُّهَا المُعَذَّبُ فی مَحرابِ البُعد»
می‌خوانم.
تو
آیۀ آبیِ آرامشِ منی
که بر لوحِ سفیدِ فاصله‌ها نقش بسته‌ای.
و این تشنگی که بر لب دارم
همان حجم تنهایی بی کران توست

دست‌هایت
این دو کبوترِ سفید
بر شانه‌هایِ وقت می‌نشینند
و زمان
در حلقه‌ی انگشتانِ تو
از حرکت می‌ایستد.
من
در هر نماز
پیشانی بر مهرِ تصویرت می‌سایم
و زمزمه می‌کنم
«إِنَّ مَعَ العُسرِ یُسراً
إِنَّ مَعَ الغُربَةِ حُضُوراً».

ای که دوری و نوری
ای که در پرده‌ی حجابِ فرسنگ‌ها پنهانی
و در آیینه‌ی دل‌هایِ ما جاری
تو را
چون نفس‌هایِ صبحگاهی
در سینه حبس می‌کنم
و با هر «أنا لَک»
جهان را به پذیرشِ این معجزه وادار می‌کنم.
حضورت
نخ تسبیحی است
که دانه‌هایِ متفرقِ روزهایم را
به نظم می‌کشد
و در هر «سبحانَ مَن أنت»
جهانی نو متولّد می‌شود.

حسین گودرزی

یار مشغول نماز است بپوشان جان را
باد آورده به ساحل نفس مرجان را
گر چه او اهل رمی و جمرات است ولیک
سنگ بردار و بزن وسوسه ی شیطان را
چند سالیست که آواره ی کوهستانم
مضطرب حال مگردان منِ سرگردان را
حکم بر قاعده ی نظمِ نوین می دادی
چوبه ی دار گواه منِ آویزان را
دل بریدن به یقین عادت دیرینه ی توست
از خودت دور نما عادت بی پایان را
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
چشم برگیر و بگو خیره سر عریان را
شوکران جام بلایی است که بی شک من از آن
چشم پوشی نکنم خط پرِ لیوان را

محمد منصوری

از همه چیز فرار می کنی و به سوی او می روی.
ملتمسانه می خواهی سکوت پر هیاهوی دلت را بشنود.
می خواهی صدایت کند و تو اجابت کنی او را،
و این گونه خوشبختی را بچشی و آن را به دیگران هدیه دهی؛
پس ندای حی علی الصلاه را پاسخ می دهی

رضا کشاورز

نمازسروقت

اولین جـمله ی یــزدان،نـماز است
مفتاح رضوانِ ســلطان،نمـاز است

باعـث مـحـو گـنـاهان،نــماز است
بانـی رانـدن شــیطان،نــماز اسـت

مصباح شب اول مدفن،نماز است
معراج دل امت اسـلام،نـماز است

هـر آنکس کـه دائم در نماز اسـت
بـه روز واپسـین او بـی نیـاز است

اگر خـواهی بـهر فـردا سـرفـرازی
نـمـازت را بـخـوان تا می تـوانی

نماز گـر نـور چـشـم انـبـیـاء است
امید و هسـتی و ایمان، نماز است

احمد گودرزی

من سالها نماز خوانده ام...
بزرگترها میخواندند،من هم میخواندم!
در دبستان ما را برای نماز به مسجد می بردند!!

روزی درِ مسجد بسته بود،
بقالِ سرِ گذر گفت:
نماز را روی بام مسجد بخوانید
تا چند متر به خدا نزدیکتر باشید!

مذهب شوخی سنگینی بود که محیط با من کرد
و من سالها مذهبی ماندم
بی آنکه خدایی داشته باشم ...!

......................................

+اگه کسی هست نماز نمیخونه..فقط چندبار برای دل خودش بخونه

اون آرامشی که نصیبش میشه رو با هیچ چیزی نمیتونه عوض کنه..

پدرم کارگر بود
مرد با ایمانی
که هر بار نماز می خواند
خدا
از دست هایش خجالت می کشید...

چگونه قبولی تمام کارها،مشروط به قبولی یک عمل

همچون نماز می شود؟

پلیس راهی را در نظر بگیریدکه از راننده ای

گواهینامه رانندگی می خواهد..اگر راننده گواهینامه پزشکی

گذرنامه و اجازه اجتهاد و یا هر مدرک دیگری نشان دهد

پلیس نمی پذیرد..

تنها اگر گواهینامه رانندگی داشت اجازه عبور وتردد می دهد

در قیامت نیز شرط رسیدن به مقصد وبهشت

گواهینامه نماز است که اگر نباشد ،هیچ عملی مورد قبول نیست

شب و روزم گذشت به هزار آرزو

نه رسیدم به خویش،نه رسیدم به او

نه سلامم سلام،نه قیامم قیام

نه نمازم نماز،نه وضویم وضو

دل اگر نشکندبه چه ارزد نماز

نه بریز اشک چشم،نه ببر آبرو

نه به جانم شرر،نه به حالم نظر

نه یکی حساب حال،نه یکی گفتگو

نه به خود آمدم،نه زخود می روم

نه شدم سربلند،نه شدم سر فرو

"علیرضا قزوه"

اوایل انقلاب روزی یک روحانی به دنبال خانه بود برای اجاره کردن؛

فردی به او پیشنهاد خرید یک منزلی در یک مکانی را می دهد که

صاحبش مفت قصد فروش آن را داشت. علت را که جویا شد

فهمید که آن منطقه مکانی برای فحشاء و منکر است.

با خود کلنجار رفت و با خدا دردل کرد و گفت:

خدا یا من روحانی با زن و بچه چطوری بروم در این مکان؟!!!

ندایی در قلبش می شنوند که تو برو من همه ی کارها را درست می کنم.

تو فقط هنگام اذان در بام خانه ات اذان بگو.

من در 3 وقت صبح و ظهر و مغرب اذان می گفتم

و اذان گفتن هم بدون بلندگو جرم نیست.

کم کم مشتریهای این مکان کم شد و آن مکان تعطیل شد.

چون با شنیدن اذان شرم و حیا در دلهایشان بوجود می آمد

و همین باعث کنار گذاشتن آن عمل زشت می شد.

به برکت اذان یک مکان فحشا بسته می شود..

و املاک آن قسمت هم قیمتشان چند برابر افزایش می یابد.

 ان الصلاة تنهی عن الفحشاء و المنکر

امام جماعتی آیه"انا ارسلنا نوحا الی قومه"

ما نوح را به سوی قومش فرستادیم.را در نماز می خواند..

ناگهان بقیه آن را در نماز فراموش کرد...

هرقدر مامومین معطل شدند چیزی نشیدند..

ناگاه یکی گفت:

اگر نوح نمی رود کس دیگری را بفرست ما را معطل نکن..

صبح يكى از روزها بعد از عمليات فتح المبين

براى نماز از سنگر بيرون آمديم .

رفتيم تا از تانكرى كه چند مترى سنگر ما بود

وضو بگيريم تا نماز بخوانيم .

به سرعت شروع به وضو گرفتن كرديم .

وضعيت خطرناك بود و ما در حالى كه دست هايمان را بالا زده بوديم

و در حال وضو گرفتن بوديم ، به روى زمين خيز برداشتيم .

وقتى بلند شديم و با اين كه سر و صورتمان گلى شده بود و خاك آلود،

ولى ما قصد كرديم دوباره وضو بگيريم .

وقتى چند لحظه اى كوتاه گذشت و گرد و غبار فرو نشست

و خطر رفع شد ديديم يكى از دوستان وضوى خون گرفته است .

او در حالى كه سر در بدن نداشت

و بدنش به شدت در حال تكان خوردن بود

آستين هايشان بالا و خيس بود.

او آخرين تكان هايش را خورد.همه منقلب شدند

و با ذكر يا حسين پيكر بى جانش را در حالى كه

سر در بدن نداشت به عقب بردند

و بقيه وضو گرفتيم تا وضو و نمازمان بدون او باشد.

ای خداوند،ماه رمضان را از زمزمه عبادت ما پرساز

و شب وروزش را به طاعات ما آراسته گردان..

ما را یاری ده که روزهایش را روزه بداریم

و شب هایش را به نماز و تضرع و خشوع و مذلت در پیشگاه تو

به سحر رسانیم.تا مبادا که روزهایش به غفلت ما شهادت دهند

و شب هایش به سهل انگاری ما...

ای خداوند،چنان کن که در دیگر ماه ها و روزها تا زنده ایم چنین باشیم.

چنان که در شمار بندگان صالح تو در آییم.

آنان که بهشت را به میراث برده اند و در آن جاویدانند

آنان که همه انچه را که باید ادا کنند ادا می کنند

و باز هم دل هایشان ترسان است،آنان که باید نزد پروردگارشان بازگردند.

آنان که به کارهای نیک می شتابند و در ان بریکدیگر سبقت می گیرند..

بارخدایا،در هروقت و در هرزمان و در هرحال بر محمد و خاندانش درودبفرست

به شمار درودهایی که بر همه کسانی که شایان درود تو بوده اندفرستاده ای

و چندین برابر آنها،آن سان که هیچکس جز تو شمارش نتواند کرد..

"دعای چهل وچهارم صحیفه سجادیه..

شب خوش است

شب که صحبت از نیاز و راز می شود

شب که صحبت از ستاره هاست

از رهاترین ستاره های دور دست

شب که صحبت از غریبی شماست

گریه هایم از بهانه بی نیاز می شود

شب خوش است

برفراز کهکشان شب

گیسوان سر به زیر و روشن شما رهاست

شب،مجال چشمهای عاشق شماست

تا سپیده،شب به قصه شما دراز می شود

شب خوش است...

صبح هم که لحظه نماز می شود؛

مثل پنجره

پلکهای من

باز رو به سمت خانه شما

باز می شود...

"سهیل محمودی"

۴۴۰

هر قدر به دیگران احترام بگذاریم

به ما احترام خواهند گذاشت.."حکیم ارد بزرگ

"التماس دعا"

جوانی نزد شیخ حسنعلی نخودکی  آمد وگفت:

سه قفل در زندگی ام وجود دارد وسه کلید از شما می خواهم..

قفل اول این است که دوست دارم یک ازدواج سالم داشته باشم..

قفل دوم اینکه دوست دارم  کارم برکت داشته باشد..

قفل سوم اینکه دوست دارم عاقبت بخیر شوم..

شیخ فرمود:

برای قفل اول نمازت را اول وقت بخوان.

برای قفل دوم نمازت را اول وقت بخوان.

برای قفل سوم نمازت را اول وقت بخوان.

جوان عرض کرد:سه قفل با یک کلید؟!

شیخ فرمود:نماز اول وقت "شاه کلید" است.

کسی که در برابر خداوند زانو می زند

می تواند در برابر هرکسی وهرمشکلی ایستادگی کند...

۳۸۲

اگر به قلبت گوش کنی ومغزت را به کاراندازی

هیچ وقت اشتباه نمی کنی...."برادلی"

التماس دعا