روزی سراغ باورم از آینه رد شد
درگیر اکران هر آنچه بود و باید شد
از کودکی تا تلخ دورانِ کهنسالی
تصویر باید آمد و در خوب و بد رد شد
خوش چهره گشتم با ملاقات میانسالی
دلخوش شدم از دیدن فردی که شاید شد
در آب و تاب خودنمایی غرق و یکباره
در دیدن تصویر بعدی دل مردد شد
ترسیدم از در ماندگی هر آینه وقتی
ترسیم پیری در نمایشنامه ای بد شد
برفی سر و صورت به اندامِ زمستانی
چون شاخهٔ خشکی که سبزی را بخواهد شد
هر لحظه با نقشی تفاوت را گران دیدم
تا آنکه در قابی شمایل سهم مرقد شد
در بُهت دنیای موازی در گذر دیدم
برجا فقط نامی که از ما جا بماند شد
آری اگر آیینه فردا را رقم می زد
میشد به عبرت سد محکم بر پیامد شد
هر آینه تصویر محشر می کشد وقتی
زنگار دل را در زدودن ها سرآمد شد
گوهر به زندان صدف همواره پنهان است
بشکن حصار خود نگر تا آن که باید شد
عادل پورنادعلی🌹
برچسبها: عادل پورنادعلی
تاريخ : جمعه ۲۰ تیر ۱۴۰۴ | 10:42 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

