شیرین من،
این روزها
صدای قدم هایم
بر سنگفرش خیس
امواجی میسازد
که نامت را در ذهنم تکرار میکنند.
آبان آمد.
برگها،
نامههای بیامضاییاند
که باد،
با دستخط خاموشی
در پیادهرو میرقصاند.
و سکوت،
پشت چراغهای زرد،
در گوشم میگوید:
«تو هنوز نرسیدهای…»
پاییز،
فصل انتظار است؛
هر برگ ،
قطرهای از زمان ،
و من،
در میان آنها،
نفس میکشم،
نگران، که مرا
به زمستانِ بیتو ببرد.
مترو میگذرد،
با لرزشی آرام ،
و قلبم
به هر ایستگاه
نام تورا
بی صدا، صدا می زند.
شب،
چون دریای آرام شهر،
میخوابد،
و من،
در میان چراغها و سکوت،
چشم به فانوس نگاهت دوختهام.
تورج آریا
برچسبها: تورج آریا , پاییز , آبان
تاريخ : دوشنبه ۵ آبان ۱۴۰۴ | 11:40 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

