دیگر
"نخواهم بود"
برایم کافی نیست.
چه بهانه ی بی مایه ای
برای ندیدن.
نخواهم بود اما
روی ماه کودک
به مادر خواهد خندید.
و طنین رایحه مادر گل
در فضای خشک باغ
فریاد خواهد زد:
"کمک..."
آنگاه نه من
که ما
تک تک ارواح تاریخی اعصار
به حال زمین گریه خواهیم کرد.
و خواهیم بود که ببینیم
چگونه آخرین کودک
می گرید.
پس اکنون بر می خیزم.
اکنون جدا می کنم خود را
از تیزاب گل آلود شیطان
که به دست خود
دانه دانه گل ها را
می پژمرد.
اکنون که هستم
برای اشک شور مادر گل
آب زلال می شوم.
نه
لازم نیست برای سرنوشت انسان
گریه کنم.
ما سرنوشت انسانیم.
کافیست
این سراب دهشتناک "من" را
بخشکانیم و ما شویم.
کودک تو
کودک من است.
برای کودک هامان
بری شویم از بدی و
بار دیگر
انسان شویم.
سحر غفوریان
برچسبها: سحرغفوریان
تاريخ : یکشنبه ۴ آبان ۱۴۰۴ | 11:47 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

