✈2★در امتدادک🍃♥️🍃ــمهتاب🍂🧡💙🍂وچه👤

🦋🪁🌳✰فراموش نکنیدکه سپاسگزار باشید.هر روز(حوالی خدا)☀️♡

کجایی…

🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊
✈2★در امتدادک🍃♥️🍃ــمهتاب🍂🧡💙🍂وچه👤 🦋🪁🌳✰فراموش نکنیدکه سپاسگزار باشید.هر روز(حوالی خدا)☀️♡

کجایی…

کجایی…
که شب،
با صدای نرمِ باران،
در گوشِ من
لالاییِ بی‌خوابی می‌خوانَد؛
و من،
از بیدار شدنِ جهانِ بی‌تو
می‌ترسم.

پاییز،
در رگ‌هایم ریشه زده است؛
برگ‌ها،
همچون خاطراتِ بی‌صدا،
آهسته از تنم فرو می‌ریزند.


باد،
نامم را
بر خاکِ فراموشی می‌نویسد؛
و با آن،
به جهانِ بی‌تو پرواز می‌کند.

در خلوتِ پیاله‌ی تهی،
از خاطره‌ی لب‌هایت
شراب می‌جوشد؛
و عشق،
چون پرنده‌ای خسته،
در قفسِ نور،
به رؤیای پرواز
پناه می‌برد.

کجایی؟
هر پنجره،
چشمِ بی‌تابِ زمین است،
و هر سایه،
اشکِ پنهانِ تو را
بر دوش می‌کشد.


من،
در صدای تو نفس می‌کشم،
در نبودت،
بهانه می‌نویسم،
و در حضورت،
چون شمعی
در آفتاب،
فرو می‌میرم.

بگذار…
بگذار زمان
در سکوت گم شود،
و جهان،
با خاموشی‌اش،
تو را صدا بزند

من هنوز در بارانم،
میانِ دو نام؛
میانِ بودن
و نماندن.

و اگر نیایی ،
آری، اگر نیایی ؛
تمامِ برگ‌های جهان،
با صدای باران،
از چشمان من خواهند افتاد،
و شب،
به احترامِ نامت،
چراغِ نخستینِ طلوع را
خواهد شکست.

تورج آریا


برچسب‌ها: تورج آریا , پنجره , باد , پاییز

تاريخ : پنجشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۴ | 12:0 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |
.: Weblog Themes By SlideTheme :.