لبخند نمی زنی
و پنجره بی چاره می میرد
و شعر
بی چاره و با کتِ پاره دور می شود...
لبخند می زنی
و جان، جانانه نیست.
و عشق
آی عشق
چه بی چاره جان نمی گیرد!
"مهدیه لطیفی"
(اسفند 94)
برچسبها: مهدیه لطیفی
دروغ که می گویی
چشم هایت پر از پسر بچه می شود
دروغ که می گویی
یک چیزی کنج مردمک ات
مهربانی ام را تحریک می کند
تا برای پسر بچه های چشم هایت
شکلات و پنجره بیاورم
تا بی ترس تنبیه
شیشه ها را بشکنی بین بازی
هیچ می دانستی
دروغ که می گویی
درد می گیرد سر هر لبخندم
تا تخت باشد
خیال تو و بازی هایت
که باورت کرده ام.
"مهدیه لطیفی"
برچسبها: مهدیه لطیفی
لبخند نمی زنی
و پنجره بی چاره می میرد
و شعر
بی چاره و با کتِ پاره دور می شود...
لبخند می زنی
و جان، جانانه نیست.
و عشق
آی عشق
چه بی چاره جان نمی گیرد!
"مهدیه لطیفی"
برچسبها: مهدیه لطیفی
گم شده ای
راس ساعت دو صفر و دو صفر دقیقه
که پیدا شوی شاید ..
نگرانی ام از نیمه شب است و سرما
و تابلوهایی که نکند با باد چرخیده باشند !
پیاده رو ها را به کفش هایت مبتلا نکن
بگذار پا نخورده بماند این برف
و به راه های بهتری فکر کن
مثلا
همین جا توی آغوش من هم
می شود گم شوی
راس هر ساعتی که دلت خواست
که پیدا شوی شاید ..
"مهدیه لطیفی "
برچسبها: مهدیه لطیفی
لبخند نمی زنی
و پنجره بی چاره می میرد
و شعر
بی چاره و با کتِ پاره دور می شود...
لبخند می زنی
و جان، جانانه نیست.
و عشق
آی عشق
چه بی چاره جان نمی گیرد!
"مهدیه لطیفی"
برچسبها: مهدیه لطیفی
دروغ که می گویی
چشم هایت پر از پسر بچه می شود
دروغ که می گویی
یک چیزی کنج مردمک ات
مهربانی ام را تحریک می کند
تا برای پسر بچه های چشم هایت
شکلات و پنجره بیاورم
تا بی ترس تنبیه
شیشه ها را بشکنی بین بازی
هیچ می دانستی
دروغ که می گویی
درد می گیرد سر هر لبخندم
تا تخت باشد
خیال تو و بازی هایت
که باورت کرده ام.
"مهدیه لطیفی"
برچسبها: مهدیه لطیفی
مصنوعی لبخند زدنت را
می گذارم به حساب هر چیزی
الا اینکه
دلت را زده باشم
"مهدیه لطیفی"
برچسبها: مهدیه لطیفی
تو آینه را می زنی میشکنی
من دلگیر میشوم ...
تو در همین خرده آینه ها تکرار میشوی!
من میخندم ، میگویم ؛
تو همیشه ناشیانه ماهرانه ترین کارها را انجام میدهی ..!
میخندی ....
من عاشق خندیدنت میشوم
من اشتباه نمیکنم که آینه را دست تو میسپارم
یا دل به تو میبندم
مهدیه لطیفی
برچسبها: مهدیه لطیفی
گم شده ای
راس ساعت دو صفر و دو صفر دقیقه
که پیدا شوی شاید...
نگرانی ام از نیمه شب است و سرما
و تابلوهایی که نکند با باد چرخیده باشند!
پیاده رو ها را به کفش هایت مبتلا نکن
بگذار پا نخورده بماند این برف
و به راه های بهتری فکر کن
مثلا
همین جا توی آغوش من هم*
می شود گم شوی
راس هر ساعتی که دلت خواست
که پیدا شوی شاید.
"مهدیه لطیفی"
برچسبها: مهدیه لطیفی
تقصیر خودم نیست
تو را که می بینم
هر چه از بر کرده بودم ، از برم می رود
تو را که می بینم
همه ی واژه ها نا گفته می مانند
تا همیشه چیزی با خودم برای تکرار کردن داشته باشم!
همه ی اینها تقصیر حرارت حضور توست
سنگینی حرم حضور تو را
پاسخی جز سنگینی سکوتم نمی یابم
تقصیر خودم نیست که تو را که می بینم
چیزی برای گفتن ندارم
مهدیه لطیفی
برچسبها: مهدیه لطیفی , عشق
تو آینه را می زنی میشکنی
من دلگیر میشوم ...
تو در همین خرده آینه ها تکرار میشوی!
من میخندم ، میگویم ؛
تو همیشه ناشیانه ماهرانه ترین کارها را انجام میدهی ..!
میخندی ....
من عاشق خندیدنت میشوم
من اشتباه نمیکنم که آینه را دست تو میسپارم
یا دل به تو میبندم
مهدیه لطیفی
برچسبها: مهدیه لطیفی
تقصیر خودم نیست
تو را که می بینم
هر چه از بر کرده بودم ، از برم می رود
تو را که می بینم
همه ی واژه ها نا گفته می مانند
تا همیشه چیزی با خودم برای تکرار کردن داشته باشم!
همه ی اینها تقصیر حرارت حضور توست
سنگینی حرم حضور تو را
پاسخی جز سنگینی سکوتم نمی یابم
تقصیر خودم نیست که تو را که می بینم
چیزی برای گفتن ندارم
مهدیه لطیفی
برچسبها: مهدیه لطیفی
گیرم همه جای جهان جهنم
گیرم دستهای زمین
بی بذر و
بیخنده
گیرم چنته زمان
بی عشق و
بی «هر چه تو میگویی» اصلاً
کافی بود کمی
فقط کمی
پنجره را باز کنی
زندگی
از پنجرههای بسته رد نمیشود
مهدیه لطیفی
برچسبها: مهدیه لطیفی , پنجره
خیابان
شعر بلندیست...
وقتی مـ♡ـن با قدمهای تـ♥ـو قدم میزنمℳ!
مهدیه لطیفی
برچسبها: مهدیه لطیفی , عشق
پیش آمده هیچ وقت
پیشانی ات بلند باشد
بختت بلند تر؟
و مردی بلند بلند
بگوید "دوستت دارم"!؟
باید پیش آمده باشد
تا خیال نکنی زن بودنت
بر بادهای بیابان شده شاید
پیش آمده باید باشد
تا انتقام خودت را از خودت نگیری
و به خوردِ خودت ندهی بیخود
که چه بهتر که "می توانم زن تنهای مستقلی باشم"!
و هیچ زنی پای این دروغ را امضا نمی کند
مگر آنکه پیش نیامده باشد!
| مهدیه لطیفی |
برچسبها: مهدیه لطیفی
دروغ گفتن هم حدى دارد
راستش،
عاشق نشده ام هرگز...
مزه شکلات مى دهد؟
یا گریه؟
یا دلشوره هاى مدام؟
| مهدیه لطیفى |
برچسبها: مهدیه لطیفی , عشق
آرزویت که می کنم
لحظه ی آمدنت
پرستو ها نیامده دوباره کوچ می کنند!
و من چنین نامنتظر
تو را و بهار را
از نو آرزو می کنم...!
تو ببین چه می کنی
که من پر از فلوت و دریا شده ام
مهدیه لطیفی
برچسبها: مهدیه لطیفی
من برآنم که سزاوار قدم های تو باشم
که بیایی شاید...
تو برآنی که قدمهات به کوی منِ بیچاره نیفتد
به غلط...
مهدیه_لطیفی
برچسبها: مهدیه لطیفی
باید می گذاشتی عاشقت بمانم
عشق چیزی نیست
که هر دقیقه
هر روز
اتفاق بیفتد
اگر افتاد
باید دو دستی چسبیدش
باید می گذاشتی دو دستی بچسبم
به قایق هایی که نجاتمان می دادند
به رویاهایم
به عشق
زندگی اقیانوس دیوانه ای ست!
(مهدیه لطیفی)
برچسبها: مهدیه لطیفی , عشق
لبخند نمی زنی
و پنجره بی چاره می میرد
و شعر
بی چاره و با کتِ پاره دور می شود...
لبخند می زنی
و جان، جانانه نیست.
و عشق
آی عشق
چه بی چاره جان نمی گیرد!
"مهدیه لطیفی"
برچسبها: مهدیه لطیفی , عشق