لا تعد فحبي ليس مقعدً في حديقة عامة!
تمضي عنه متى شئت
و ترجع إليه في أي وقت..
لا تعتذر
فالرصاصة التي تطلق لا تسترد ..!!
بازنگرد ...
که عشقِ من، نیمکتی
در تفرجگاهی عمومی نیست
که هر بار بخواهی آن را ترک کنی
و هر زمان که بخواهی به آن بازگردی
عذر خواهی نکن،
گلولهیِ شلیک شده باز نمیگردد.
#غادة_السمان
کاش خصوصیش نکرده بودی جواب میدادم
به هرحال تو زندگی همیشه موفق وموید وسلامت باشید
و تو زندگی هرچقدر مشغله هامون بیشتر باشه زندگی آرومتر میگذره
بابت تبریک و.....ممنونم...فی امان الله..
برچسبها: غاده السمان
این که یک خانه ما را دربرگیرد
اما یک ستاره
ما را در خود جای ندهد
جدایی همین است...
غادةالسمان
برچسبها: غاده السمان
تو را دوست داشتم
چنان که گویی تو آخرین عزیزان من بر روی زمینی
و تو رنجم دادی
چنان که گویی من آخرین دشمنان تو بر روی زمینم.
غاده السمان
برچسبها: غاده السمان
غاده السمان
---------------------------------------
دوست میدارم، خیانتهایت را
که به من روا میداری،
زیرا تایید میکند که زندهای،
و از دروغ و نقاب پوشیدن،
ناتوان
مرا نقابها به درد میآورد
بیش از به درد آوردن خیانت!
دوست میدارم، زان روی
که پُرتناقضی.
زان روی که بیش از یک مرد هستی.
زان روی که طبایعی هستی،
همه درون یک لحظهی پُرلهیب.
دوست میدارم آزار دادنِ معصومت را که به من روا میداری،
و دندانهای نیت را
که زشتیِ مکیدنِ خونم را،
ادراک نمی کند.
برچسبها: غاده السمان
همچون صاعقهای بر من فرود آمدی
و مرا به دو نیم کردی
نیمی که دوستت دارد
و نیمی که رنج می برد
به خاطر نیمهای که دوستت دارد
میگویم آری
میگویم نه
میگویم بیا
میگویم برو
میگویم اهمیتی ندارد
همه ی اینها را همزمان و در یک لحظه میگویم
و تو به تنهایی تمامی آنها را می فهمی
و هیچ تناقضی در حرفهایم نمیبینی
و قلبت به روی نور و تاریکی گشوده میشود
و در تمامی طیفهای نور و سایه
چیزی برای گفتن وجود ندارد جز
دوستت دارم
غادة السمان
مترجم : سپیده متولی
برچسبها: غاده السمان
به دوست داشتنت متهمم.
به این جرم افتخار می کنم
و به فراموش نکردنت...!
و آرزویم این است
که مجازاتم حبسِ ابد
در گردشِ خونِ
تو باشد!
غاده السمان
![]()
برچسبها: غاده السمان , عشق
چگونه تو را فراموش کنم
در حالی که من
یک بار با تو عشق را آزمودم
و پس از آن
بارها مرگ را
تجربه کردم
غادة السمان
برچسبها: غاده السمان , عشق
روییدی در قلب من
به سان گلکوچکی
که کنار دیوار میروید
همینقدر ناخواسته عاشقت شدم![]()
غاده السمان
برچسبها: غاده السمان , عشق
برایم بنویس
زیرا همهی گلهای سرخی که
به من هدیه کردی
در گلدان بلورین خود پژمردهاند
و تنها گلهای سرخ اشعارت که برایم سرودی
هنوز سر زندهاند
از همهی گلهای جهان
و همهی زمانها
تنها بوی عطر ، در اشعار باقی میماند
غاده السمان
برچسبها: غاده السمان
به خاطر تو
زبان سکوت را آموختم
تا از توگلایه نکنم
و با تلخی نگویم ات
که تو
تنهایم گذاشتی ...
((غاده السمان))
برچسبها: غاده السمان , عشق
گواهی میدهم
به گنجشکهایی که از چشمهای توتا قلب من پرواز میکنند
گواهی میدهم
که من
یک بار عاشقت شدم
و هنوز هم« شاعر : غادة السمان »
برچسبها: غاده السمان , عشق
گواهی میدهم
به گنجشکهایی که از چشمهای تو
تا قلب من پرواز میکنند
گواهی میدهم
که من
یک بار عاشقت شدم
و هنوز هم
« شاعر : غادة السمان »
برچسبها: غاده السمان , عشق
تنها با عشق
تو را به مبارزه میخوانم
میان لحظهای و لحظهای دیگر
آنگاه تو پیروز میشوی
و عشق در برابرت شکست میخورد
ای روزگار
هان
من نامهام را برای تو مینویسم
تا اعتراف کنم که تو سلطان عالمی
تو میزیی تا همه چیز را
کامل بمیرانی
غادة السمان
مترجم : عبدالحسین فرزاد
برچسبها: غاده السمان , عشق
💚✨ادامه مطلب✨💚
من اندوهگین نیستم !
خود اندوهِ عالمم .
و سرزمینی در سینهام گریه میکند...
| غادة السمان |
+بعضی هااز ماآدمها به ظاهر آرومیم
ولی درون مون سالیان سال بهم ریخته ست:(
برچسبها: غاده السمان
در زندگاني من
نه جمله ي معترضه باش
و نه فاصله ي ميان دو جمله
تو تمامي زندگي مني
نقطه ي آخر خط
و تنها کلمه در آغاز خط:
دوستت مي دارم
(غاده السمان)
برچسبها: غاده السمان
دوست میدارم خیانتهایت را
که به من روا میداری
زیرا تایید میکند که زندهای
و از دروغ و نقاب پوشیدن
ناتوان
مرا نقابها به درد میآورد
بیش از به درد آوردن خیانت
غاده السمان
مترجم : عبدالحسین فرزاد
برچسبها: غاده السمان
دستانت را اندکی به من امانت بده
میخواهم با آن ها،
گره از بافتههای اندوهم بگشایم.
| غاده السمان |
برچسبها: غاده السمان
عشق ما رنگین کمان است
که به خورشید می گوید:
بسیار درخشان مباش
که من خواهم رفت!
و به تمامی پنهان مشو
که من خواهم رفت!
پس من آن عشق بزرگم
که وصال بزرگ و فراق بزرگ
مرا خواهد کشت!
(غادة السمان)
برچسبها: غاده السمان , عشق
سرگذشت من ؟ مسیر پروانه است
در طول تاریخش ، از کرم پیله
تا پرواز شفاف و رنگین پروانه ای زرین
می پرسی چراغ ها با من چه کرده اند ؟
بر گردشان می گردم
و آنها را با شهوت خویش برای آزادی
می سوزانم
و پرواز می کنم و پرواز می کنم
زیرا من عاشق رهایی ام نه عاشق گل ها و چراغ ها
عشق ؟ نه
آیا شنیده ای که پروانه ای به میل خود
دوباره کرم شود
و به درون پیله باز گردد ؟
عشق شهریار شرقی مترادف با تملّک دلدار است
یا مترادف با کشتن او
اما پروانه به دور دست ها پرواز کرده است
و آموخته است که چونان کرکسان ، در اوج آسمان بماند
و کار تمام شود ..
" غاده السمان "
برچسبها: غاده السمان , عشق

