نه برف باریده
نه عمر گذشته
و نه من در اسیاب سفید کرده ام
موهایم را
فقط روزی که رفتی
دنیا تمام شد....
رضا کاظمی
برچسبها: رضاکاظمی
این روزها
چهقدر دلم هوای با تو بودن کرده است
اما تو
در هوای دیگری پرواز میکنی
با من !
"رضاکاظمی"
برچسبها: رضاکاظمی
آهسته و آرام نه ؛
ناگهان برو ،
مثل گلوله از تفنگ
که تا بخواهی بفهمی ،
مُخَت پاشیده باشد به دیوار !
"رضاکاظمی"
برچسبها: رضاکاظمی
باز می گردی
اما آنقدر دیر...
مثلا در یک زندگیِ دیگر
که پرنده ای شده باشم
دوباره سرگردانِ جفتِ خویش...
برچسبها: رضاکاظمی
خواستم فانوسِ راهت باشم
حال آنکه بر پیشانیات
مُشتی ستاره، بر راه میتابید !
گفتی بمان !
- در چشمانت چیزی بود
که از شب هم گذر میکرد -
ماندم ،
و شرم از حقارت فانوس
شانههام را لرزاند .
رفتی ،
و بدرودی تلخ
در من آغاز شد .
کاش بر پیشانیت
ستاره میشدم
نه کرم شبتاب
بر سنگهای شب !
"رضاکاظمی"
برچسبها: رضاکاظمی
در زمستانی که بیهنگام آمده بود
و ابرهایی که ناغافل،
تو بهار را به پنجرهام هدیه کردی
و ماه مهربان را به دستهایم.
حالا کجا ماندهای
دوباره بیایی کنار پنجرهام
بگویی: سلام،
بهار آوردهام، نمیخواهی؟!
رضا_کاظمی
برچسبها: رضاکاظمی
نه برف باریده
نه عمر گذشته
و نه من در آسیاب سفید کرده ام
موهایم را
فقط روزی که رفتی
دنیا تمام شد!
رضا کاظمی
برچسبها: رضاکاظمی
قطار دور می شود
ایستگاه دورتر
من می روم یا تو،مهم نیست
مهم قطار است که دور می شود!!
"رضاکاظمی"
برچسبها: رضاکاظمی
تو را از شاخه میچینم
که برایم گنجشک باشی،
این روزهای سکوت و وحشت راپُر از آوازِ رفتن کنی.
تو را از شاخه میچینم
که برایم خورشید باشی،
این نگاههای سرد و خالی راپُر از گرمای دوست داشتن کنی.
تو را از شاخه میچینم
در دلم میکارم:
گنجشکی که همیشه میخواند.
خورشیدی که همیشه میتابد.
"رضا کاظمی"
برچسبها: رضاکاظمی
دلاَم عجیب گرفته است
آنقدر که خندههایت هم
شادم نمیکنند دیگر.
کاش هیچ عکسی به یادگار نمیگرفتیم!
رضا کاظمی
برچسبها: رضاکاظمی
تو نیستی، اما
وقتی به تو فکر میکنم
صدای آب را
در رگهای خاک میشنوم.
گلسرخِ حیاط
در آینهی نگاهم
زود به زود میشکفد
و آسمان
پُر از پروانه و بادبادک میشود.
تو نیستی، اما
وقتی به تو فکر میکنم
دریا نزدیکتر میآید
ابرهای سیاه دور میشوند
و باران
هر وقت بگویم میبارد.
تو نیستی، اما
وقتی به تو فکر میکنم
تو را میبینم
در باغچه ایستادهای
به گلها آب میدهی!
"رضا کاظمی"
برچسبها: رضاکاظمی
آيا شود بهار كه لبخندمان زند!؟
از ما گذشت، جانب فرزندمان زند...
آيا شود كه بَرْشزنِ پير دورهگرد ،
مانند كاسه های كهن بندمان زند،؟
ما شاخههای سركش سيبيم، عين هم
يک باغبان بيايد و پيوندمان زند
مشت جهان و اهل جهان بازِ باز شد
ديگر كسی نمانده كه ترفندمان زند
نانی به آشكار به انبان ما نهد
زهری نهان به كاسه ی گُلقندمان زند
ما نشكنيم اگرچه دگرباره گردباد
بردارد و به كوه دماوندمان زند
رويين تنيم، اگرچه تهمتن به مكر زال
تير دو سر به ساحل هلمندمان زند
سر می دهيم زمزمه های يگانه را
حتی اگر زمانه دهان بندمان زند ... !
برچسبها: رضاکاظمی
چه از تو دورم کردهاند کلمات!
کاش جای اینهمه شعر
فقط نوشته بودم:
دوستت دارم!
(رضا کاظمی)
برچسبها: رضاکاظمی
تکه های دل من اند این شعرها
که دست به دست می روند.
مرا بخوان
تا از چهار طرف
به سمت تو پرواز کنم
(رضا کاظمی)
برچسبها: رضاکاظمی
تکه های دل من اند این شعرها
که دست به دست می روند.
مرا بخوان
تا از چهار طرف
به سمت تو پرواز کنم
رضا کاظمی
برچسبها: رضاکاظمی