بی عشق هیچ فلسفه ای در جهان نبود
احساس در “الـــهه ی نـــاز ِ بنان” نبـود
بی شک اگر که خلق نمی شد “گناهِ عشق”
دیگر خدا بــــــه فکـــــــر ِ “شبِ امتحان” نبود
بنشین رفیق! تا که کمی درد دل کنیم
اندازه ی تو هیــــچ کسی مهربان نبود
امید_صباغ_نو🌹
برچسبها: امیدصباغ نو , خدا
بهتر! فرشته نیستم ، انسانِ بی بالم
چون ساده ترکت می کنند آنان که پَر دارند
#امید_صباغ_نو
برچسبها: امیدصباغ نو
همين که
گاه به من فکر می کنی کافیست؛
بمان و پشت سرم
عاشقانه غيبت کن...
- امید صباغ نو
پ.ن همیشه ممنونم از دوستانی که همیشه هستند آرامش قرین لحظه هاتون.✍️🩷🩵
برچسبها: امیدصباغ نو
از عشق تو جز "شعر" نشد هیچ نصیبم
بی آنکه بفهمم، شده یک شهر رقیبم...
#امید_صباغ_نو
برچسبها: امیدصباغ نو
آن روز که دنبال تو راه افتادم
از ترس گناه، در گناه افتادم
من یوسف بی برادری بودم که-
با دست خودم درون چاه افتادم!
امید صباغ نو
برچسبها: امیدصباغ نو
اگــــر چـــه گفتـــه بــــودی پــای عشقت تــا ابد مردی
ولی روزی که رفتی خواندم از چشمت ، که دلسردی!
به طرزی وحشیانه عاشق زیبایی ات بودم
به جای عشق بازی ، دایماً بازی در آوردی
ارس می خواست در آغوش دریای تو بنشیند
ولــی با سد قهرت نقشه اش را برملا کردی!
شدم مجموعـــه دارِ دردهـــایِ رایـــج دنیـــــا
شدی برعکس من ، میراث دارِ دردِ بی دردی
خیانت در امانت طبق حکم شرع جایز نیست!
امانت بــود عشقم در وجــودت ، حیف نامردی!
مرا با خاک یکسان کرده ای، ای دشمن هم خون!
تــو را با خــاک یکسان می کنم روزی کـــه برگردی![]()
شعر از: اميد صباغ نو
برچسبها: امیدصباغ نو
تو آدم نیستی!
این را خدادر گوش من گفته
ببین!بیرون زده
از زیر چادر، بال پروازت ...
امید_صباغ_نو
برچسبها: امیدصباغ نو , خدا
درست مثل من از عشق خود پشيمان بود
زني که پشت بهار دلش زمستان بود
زني که شعر برايش کم است و ميبايد
براي لمس قدمهاي او خيابان بود!
شنيدم از همه، در شهر هر که او را ديد
سه هفته آب و غذايي نخورد و حيران بود!
دو چشم داشت که از حد مرگ زيباتر
ولي نگفت پري بود يا که شيطان بود
دو چشم گرگ که بعد از دريدن يوسف
دليل کينه و خشم زنان کنعان بود
رداي شعله به تن کرده بود اما شکر…
براي من که خليلش شدم گلستان بود
دهان گشود گمان کردم انزلي اينجاست
هزار بحر خزر در گلوش پنهان بود
نسيم، نام زن عاشقانه هايم بود
که نام واقعي اش باد بود، طوفان بود
اميد صباغ نو
برچسبها: امیدصباغ نو
آمـدی، آمـــدنت حـالِ مرا ریخت به هم ..
یک نگاهت، همه فلسفه را ریخت به هم
آمـدی و دلِ مـن سخــت در این اندیشــه؛
آن همه منطق و قانون چرا ریخت به هم؟؟
قاضیِ عادلِ قصه به نگاهت دل باخت !!
یک نگه کردی و یک دادسرا ریخت به هم
چهره شرقیِ زیبایِ تـو شد موجبِ خیـر
یک به یک انجمنِ غـرب گـرا ریخت به هم
شاعران، طالبِ سوژه، همه دنبال تـــو اند
سوژه پیـدا شد و شعرِ شُعـرا ریخت به هم
جـاذبه مـالِ زمین است، تو شاید دزدی
که فقط آمـدنت جـــاذبه را ریخت به هم
من همان آدمِ پُـــر منطقِ بی احسـاسم
پس چرا آمدنت، حالِ مرا ریخت به هم؟؟
حس و حــال همـــه ثـانیـــــه ها ریخت به هم
شوقِ یک رابطه با حاشیه ها ریخت به هم !!
گفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزید
آمدی و همه فرضیــــه ها ریخت به هم !!
روحِ غمگینِ تـو در کالبَدم جا خوش کرد
سرفه کردی و نظامِ ریه ها ریخت به هم
پــایِ عشقِ تو دلم مُـرد و دگر هیـچ نشد
قلب از وحشتِ نرخِ دیه اش ریخت به هم
بغض کردیم و حسودانِ جهان شـاد شدند
دلمان تنگ شد و قافیه ها ریخت به هم ..
برچسبها: امیدصباغ نو
تلفیق دو عطر... زندگی یعنی این
لبخند دو چتر... زندگی یعنی این
پاییز برای عشق فصل خوبی ست
نقطه سر سطر.
زندگی یعنی این!
امید صباغ نو
برچسبها: امیدصباغ نو
دیوانگی ها گرچه دائم دردسر دارند
دیوانه ها از حال هم امّا خبر دارند
آیینه بانو! تجربه این را نشان داده:
وقتی دعاها واقعی باشند اثر دارند
تنها تو که باشی کنار من دلم قرص است
اصلاً تمام قرص ها جز تو ضرر دارند
آرامش آغوش تو از چشم من انداخت
امنیتی که بیمه های معتبر دارند
«مردی» به این که عشق ده زن بوده باشی نیست
مردان قدرتمند، تنها «یک نفر» دارند!
ترجیح دادم لحن پُرسوزم بفهماند
کبریت های بی خطر خیلی خطر دارند!
بهتر! فرشته نیستم، انسانِ بی بالم
چون ساده ترک ات می کنند آنان که پَر دارند
می خواهمت دیوانه جان! می خواهمت، ای کاش
نادوستانم از سرِ تو دست بردارند...
شعر از: اميد صباغ نو
برچسبها: امیدصباغ نو
اصلا مرا برای همین آفریده است
تا عاشق تو باشم و دیوانگی کنم
❤
آرامش آغوش تو از چشم من انداخت
امنیتی که بیمههای معتبر دارند![]()
امید صباغ نو
+بیمه سلامت..خداروشکر دولت ومجلس یه کاری کردند
کسانی که هیچ بیمه ایی ندارندمثل ما بیمه سلامت میشند.:))
برچسبها: امیدصباغ نو
یک منظره کشیده ام - امّا چه فایده؟
وقتی که نیستی تو در اینجا چه فایده؟
دریا به رنگ آبیِ روشن ، پر از سکوت
وقتی که نیست ماهیِ دریا ، چه فایده ؟
بی تو به درد می خورَد آیا تمامِ من؟
این شاعر همیشه ی تنها ؟چه فایده !
گفتی : بخند ، مرد که گریه نمی کند!
خندیده ام به ریش خودم ! ها ... چه فایده ؟
در یک اتاق خیس سه در سه بدون تو
با خاطرات یخ زده ی ما ، چه فایده ...
این منظره بدون تو زیبا نمی شود
از من نگیر بودن خود را ... چه فایده -
باید که تا نبودن تو عادتم شود
این سرنوشت من شده ... فردا ! چه فایده
روی دلم که پا بِگُذاری شکسته ام
این شد جواب عشق من آیا ؟ چه فایده!
(امید صباغ نو)
برچسبها: امیدصباغ نو
شبی که پنجه ی تقدیر ماجرا می بافت
نشسته بود چمن های بی چرا می بافت
کسی که لهجه ی فواره در صدایش بود
میان حنجره اش حفره ی هوا می بافت
زنی که نخ نخ او رشته ای ز وسوسه بود
نشسته بود به بالای خود بلا می بافت
گرفته بود ده انگشت روبه روی دو چشم
برای وسعت بی شرمی اش حیا می بافت
شبیه منتظرانی که خواب می بینند
به سنگفرش تمناش نقش پا می بافت
رسیده بود به پایان خط باور خویش
به دور فلسفه ی پوچی اش خدا می بافت
امید صباغ نو
برچسبها: امیدصباغ نو
کجاست جرات قندی که حل شود امروز
درون شیشه ی قلبی که صد ترک دارد؟
نوار قلب مرا صاف کرده این دنیا
به زنده بودن من سال هاست شک دارد...
.
امید صباغ نو
از کتاب خود زنی
برچسبها: امیدصباغ نو
می ترسم ازین سکوت سنگین "سارا"
دردی ست که می کشد من تنها را
بعد از تو به روزهای خوش شک دارم
دیگر سه طلاقه می کنم دنیا را
"امید صباغ نو"
از کتاب تا آمدن تو عشقبازی تعطیل
برچسبها: امیدصباغ نو
در بین شاه های جهان هیچ یک نداشت
گنجی به قدر و قیمت تو در خزانه ها
حالا شدم شبیه سلیمان که می خورند
کم کم عصای عمر مرا موریانه ها...
امید صباغ نو
از کتاب جنگ میان ما دو نفر کشته می دهد
برچسبها: امیدصباغ نو
دلم گرفته چنان ابرهای پاییزی
بخوان برای من امشب ترانه ای چیزی
تو عاشقانه ترین رود سرزمین منی
که هیچ وقت به دریای من نمی ریزی...
امید صباغ نو
برچسبها: امیدصباغ نو
شرمنده ایم! عاشق و دلداده نیستیم
باید قبول کرد که آماده نیستیم
گیرم قسم به اسم شما کم نمی خوریم!
خلوت نشین گوشه ی سجاده نیستیم
گیرم پیاده راه بیفتیم سمتتان
در طول سال، مرد همین جاده نیستیم!
دربند شهوت سگ نفسیم و سالهاست
قادر به پاره کردن قلاده نیستیم
افتادگی نشان «بلوغ» و «نجابت» است
طفلیم و نانجیب! که افتاده نیستیم
دل هایمان سیاه ترند از لباسمان!
حاضر به مست کردن بی باده نیستیم
شیطان اگر که سجده به انسان نکرد و رفت
فهمیده بود مثل خودش ساده نیستیم!
عمری ست زیر بیرق تان سینه می زنیم
اما دریغ و درد که آزاده نیستیم
امید صباغ نو
برچسبها: امیدصباغ نو


